Usage for hash tag: shokofeh_F19

ساعت تک رمان

  1. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_ده امیرحسین با حالت عصبی دستی به صورتش کشید و گفت: - چه ربطی داره جانان؟ پدر و مادر‌هامون هم بعد از ازدواج عاشق هم شدن. می‌بینی که چه‌قدر خوش‌بختن. ببین جانان من هم بهت قول میدم اگه با من ازدواج کنی جوری خوش‌بختت کنم که حتّی توی خوابت هم تصورش رو نمی‌کردی عشقم. از حرف چندش‌آورش جیغی زدم و...
  2. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_نه چون برخلاف پسر عمو بودنش خیلی کنه و نچسب بود و مثل جوجه اردک زشت همه‌اش دنبال من راه میفته و این من رو به شدت عصبی می‌کنه. زیر چشمی نگاهی به امیرحسین کردم و زود نگاهم رو با اکراه ازش دزدیدم. امیرحسین پسری قد بلندِ لاغر اندامی بود که اصلاً خبری از عضله و سیکس پک نبود. صورت کشیده‌ای به...
  3. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_هشت بابا سرش رو به معنی نه تکون داد و گفت: - نه دخترم. اگه بگم خودت خوب می‌دونی که چی میشه. امیرحسین که حسابی از کارم ضایع شد، بی‌حرف کنار بابا ایستاد. رو به بابام کرد و گفت: - خدا رو شکر دخترها سالم هستن. بابا هم در جواب امیرحسین سری تکون داد و گفت: - خدا بهشون رحم کرد پسرم. ساحل هم جلو...
  4. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_هفت - بابا جون ما خوبیم؛ امّا اونی که بهش زدیم الان توی اتاق عمله. بابا با شنیدن حرف‌هام آهی کشید و گفت: - زود آدرس بیمارستان رو بده دخترم. با دادن آدرس بیمارستان، بابا بدون خداحافظی گوشی رو قطع کرد. من هم با بی‌حالی گوشیم رو توی کیفم گذاشتم و سرم رو به دیوار تکیه دادم. بعد از نیم‌ساعت با...
  5. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_شیش توی مسیر بیمارستان ساحل همه‌اش گریه می‌کرد و با ترس می‌گفت: - همه‌اش تقصیر من بود‌ جانان. کاش قلم پام می‌شکست و نمی‌رفتیم به این مهمونی لعنتی. با حرف ساحل سعی داشتم لرزش صدام رو پنهون کنم و با لحن آرومی گفتم: - ساحل آروم باش لطفاً. ساحل در حالی‌که اشک‌هاش رو پاک می‌کرد به سمتم برگشت و...
  6. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_پنج ساحل با حرفم دهن کجی کرد و گفت: - نه لامصب؛ ولی انگاری امشب دل همه رو می‌بری. با این آرایشی که کردی و لباسی که تو پوشیدی، قطعاً دیگه هیچ‌کس به من نگاه نمی‌کنه. با این حرف نگاهی به تیپ ساحل کردم و گفتم: - جون بابا، تو هم بد تیکه‌ای شد‌ی‌ ها! ساحل یک لباس گلبهی پوشیده؛ چون پالتوی چرم...
  7. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_چهار من برای فرار از این موضوع تکراری مادرم دوباره گونه‌اش رو ب*و*سیدم و گفتم: - باشه مامان‌جون. فعلاً من برم تا دیرم نشده. با گفتن این حرف پا تندی از خونه بیرون زدم و به سمت ماشینم رفتم. با دیدن دو تا از ماشین‌هام که یکی‌شون دویست شیش و دومی سانتافه‌ی مشکی ‌رنگ بود، کمی تو فکر فرو رفتم...
  8. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_سه با حرص فقط نگاهش می‌کردم که ساحل ادامه داد و گفت: - خا‌ک‌ تو سرت جانان، یعنی واقعا‌ً خاک! لامصب ناسلامتی خودت هم پولداری‌ها؛ امّا هیچ‌چیزیت شبیه پول‌دارها نیست. - ساحل دستت درد نکنه، یک‌دفعه بگو اسکلم دیگه! ساحل با شیطنت نگاهم کرد و گفت: - در اون که شکی نیست. ازحرص با پام لگدی به پاهاش...
  9. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_دو به چهره‌ی ملتمس ساحل نگاه کردم. می‌خواستم‌ جوابش رو بدم که با ورود استاد به کلاس زودی حرفم رو خوردم‌. استاد بعد از احوال‌پرسی شروع به تدریس کرد. - فصل چهار رو شروع می‌کنیم. خب بچّه‌ها، مبحث این درس در مورد... . بعد از اتمام تدریس استاد من و ساحل وسایلمون رو جمع کردیم و از کلاس بیرون...
  10. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    مقدمه: کوشیدم بوی تو را از سلول‌های پوستم بیرون کنم. پوستم کنده شد؛ امّا تو بیرون نشدی. کوشیدم که تو را به آخر دنیا تبعید کنم. چمدان‌هایت را آماده کردم. برایت بلیط سفر خریدم. در اوّلین ردیف کشتی برایت جا رزرو کردم؛ وقتی کشتی حرکت کرد، اشک در چشم‌هانم حلقه زد. تازه فهمیدم در اسکله‌ام. تازه فهمیدم...
بالا