#پارت۹
تا وحید اومد چیزی بگه، دوباره سروکلهی جمشید پیدا شد. اینبار میترا خانوم تنها نبود و یه دختر لوند و به قول معروف داف هم همراهش بود. لامصب اِنقدر خوشگل بود که یه لحظه به سرم زد پاشم کلش رو بکنم تو سطل اسید.
یعنی من اگه نصف خوشگلی اینو داشتم یه مرد رو زمین نمیذاشتم. رو هوا هر چی بود و...