...هلگا را گرفت. دختر بیچاره که تا آن زمان از ترس و وحشت بین زمین و هوا تقلا میکرد، ناگهان آرام شد. به دستِ بزرگ مردی که نجاتش داد نگریست. قبل از اینکه دهانش را باز کند یا سرش را بلند کند و چهره مرد را ببیند، کابوس به اتمام رسید.
#رمان_قرارداد_ناگسستنی_با_شیطان
#آبی«زینب.م»
#انجمنتکرمان
...با حس بغض و خفگی، بعد از به یادآوردن دوبارهی خاطراتی که آنها را در اعماق ذهنش چال کرده بود، به دیوار سیمانیِ خیس چنگ انداخت و بدون توجه به دردی که در دستش پیچید، از جایش بلند شد. از خشکی گلویش سرفهای کرد و چشمانش را به آرامی بست.
#رمان_قرارداد_ناگسستنی_با_شیطان
#آبی«زینب.م»
#انجمن_تک_رمان
...و به تباهیت رساندن آدمی، بخش خدایی و پاک انسانی را بخواهد؟!
خود به تنهایی قدرت این را ندارد... اما چه میشود خود انسان به او رضایت دهد و وجودش را تسلیم بدترین خلق الهی کند؟ با امضای رضایتنامه... یا بهتر است بگوییم قراردادی ناگسستنی!
#رمان_قرارداد_ناگسستنی_با_شیطان
#آبی«زینب.م»
#انجمن_تک_رمان
...در ازای براورده کردن خواستههایی بزرگ؟!
پینوشت نویسنده:
این داستان، تنها و تنها جنبهی سرگرمی دارد! لطفا بدون دخالت دادن عقاید دینی، شخصی و علمی، داستان را دنبال کنید.
رمان تنها از قوهتخیل من و بدون توجه به هیچ جنبهای نوشته شده است.
#رمان_قرارداد_ناگسستنی_با_شیطان
#آبی_زینب_م...