...هلگا را گرفت. دختر بیچاره که تا آن زمان از ترس و وحشت بین زمین و هوا تقلا میکرد، ناگهان آرام شد. به دستِ بزرگ مردی که نجاتش داد نگریست. قبل از اینکه دهانش را باز کند یا سرش را بلند کند و چهره مرد را ببیند، کابوس به اتمام رسید.
#رمان_قرارداد_ناگسستنی_با_شیطان
#آبی«زینب.م»
#انجمنتکرمان