• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: پارت6

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان مستعمره | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت6 از ان چیزی که حدس می‌زدم وحشت ناک تر است! یک شیر را هنگامی که درون قفسش ببینی یک اسودگی واهی از اسیر بودنش داری، اما حالا من داشتم ان شیر را بیرون از قفس و در محدوده سلطنتش می‌دیدم. با یک لبخند پیروز خیره ام مانده. عصای منبد کاری اش، روی زمین ریتم می‌گیرد و قد بشدت بلندش، در ان کت و...
  2. Saba.N

    حرفه‌ای رمان مختوم به تو | صبا نصیری @Saba.N نویسنده انجمن تک رمان

    #پارت6 #مختوم_به_تو قلبش فرو می‌ریزد. والا با اشاره به گوشیِ همچنان در حال زنگ خوردن، اضافه می‌کند: -بیا جوابشو بده. سایه با قدم‌هایی نامطمئن جلو می‌آید و همین که می‌خواهد آیکون سبز را لمس کند، والا تاکید می‌کند: -بزار رو پخش. با تیله‌هایی ملتمس به والا نگاه می‌کند و پر از خواهش صدایش...
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    #پارت6 هاج و واج نگاهم می‌کند، انتظار این‌که مرا هل می‌دهد و عقب می‌رود را دارم و این نشانه‌ی خوبی‌ست. - پس برای همین هی دور و بر من چرخ می‌زدی؟ اخ مردک ساده، بنازم حربه‌ی سرگرد را. روی زمین سرد می‌نشینم و زانویم را در اغوش خود جمع می‌کنم: - شنیدم تو ایرانی هستی، امید داشتم کمکم کنی و وقتی...
  4. Saba.N

    کامل شده رمان واژگون | @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    هُوالحق! #پارت6 #واژگون #صبا_نصیری #انجمن_تک_رمان از روی صندلی بلند می‌شود و با گذاشتنِ دستانش توی جیب، سری به نحوه‌ی کار هنرجوهایش می‌زند. میان‌شان قدم از هم برمی‌دارد و اَمان از شاگردِ موچتری‌اش، حنا کشاورز. جلسه‌ی اول را که فاکتور بگیرد، دو جلسه‌ی پیش را تماماً باشیطنت‌های او و نگاه‌های گاه...
  5. Saba.N

    مهم 💡💡چــــلچــراغ💡💡

    یا ذوالجلال والاکرام :) #پارت6 #گسیخته صدای زجه‌ها، ناله‌ها و گریه‌های ریحانه برای یک لحظه هم قطع نمی‌شود: -آخ هانیه... آخ... کجا رفتی مادر؟؟ و حسام، تنها کاری که از دستش برمی‌آید، این است که موهایش را چنگ بزند. هال به اتاق خواب و اتاق خواب به هال را با قدم‌‌هایش متر بزند و... چهار روز از...
  6. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    صدایی مثل پتک توی سرم می‌کوبید‌. ولی محو بود. آروم و دردمند لای چشم‌هام رو باز کردم کل بدنم خارش گرفته. دیشب چی‌شد؟ من این‌جا وسط حیاط چیکار می کنم؟ همه‌چیز در هاله‌ای از ابهام بود؛ حس می‌کردم توی یه گوی معلق هستم. اروم دست‌هام رو گذاشتم زمین: - آی... صورتم در هم رفت؛ کف دست‌هام رو که دیدم تازه...
  7. Negin_SH

    درحال تایپ رمان ناطور نبات|Negin_SH کاربر انجمن تک رمان

    ...زن برای دخترانِ جوان آشنا بود. لورا صورت مهربان و سفید مادرش را شناخت. 1- تانیوس: جادویی که از طرف خدایان به خاندانِ آزای داده شده، این خاندان تمام و کمال به شاهنشاهی تعلق دارد. 2- گریندِل: شهری که افراد ثروتمند و طبقه مرفح در آن زندگی می‌کنند. #پارت6 #رمان_ناطور_نبات #نگین_شرافت...
بالا