#پست14
یک من در میان تارهای اجزای بیعرضه از من، گیر افتاده است!
اگر بخواهم واضحتر بگویم؛
یک مغزِ بیعرضه که توان فراموش کردنِ تو را ندارد!
دو گوشِ احمق که نمیتوانند از نشنیدنِ صدای تو به خونریزی نیوفتند!
دو دستِ ناتوان که نه میتوانند تو را در آ*غ*و*ش بگیرند و نه میتوانند انگشتانت را به تاراج...