#پارت199
***
حامی، یزدان و ابتین فوتبال میبینند. مهراد در اشپزخانه به کمک من میوهها را میشوید و دَر شوخی را از هر طرفی باز کرده.
- دین و گناه من گردنته اگه اسم این یکی رو نذاری غضنفر.
اهسته میخندم و با تاسف سر تکان میدهم. پرتقال درشت را درون میوهدانی میگذارم و با کمی مکث به نیمرخش خیره...
هُوالحق!
#پارت199
#پارتآخر
#واژگون
*** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! ***
#پایان
#صبا_نصیری
#رمان_واژگون
بیست و نهم خرداد ماه سال هزار و چهارصد و یک| حوالیِ صبحِ روز یکشنبه!
و اما تشکری بیانتها به خودم مدیونم. به کسی...