ساعت تک رمان

  1. MAHTA☽︎

    کامل شده رمان آخرین شبگیر| مهدیه سیف‌الهی کاربر انجمن تک‌رمان

    #پست_صد‌و‌بیست‌و‌یک #آخرین_شبگیر #مهدیه_سیف‌الهی نشسته بر روی مبل و مغموم خیره به دستان بی‌نمکم بی‌هیچ حرفی منتظر بیرون آمدن عمو از اتاق بودم. گرشا، بدون حرفی اضافه، ما را به این‌جا آورد و روشنا را به آ*غ*و*ش عمو سپرد. حالا یکی منتظر و دیگری ناراحت و گرفته روی مبل‌ها نشسته بودیم و زن‌عمو و آرشا...
بالا