#پست_صدوهجده
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
بهار را با فریاد صدا کرد؛ اما صدایی از سمتش نیامد. صورتم را از اشک زدودم و قاب عکس سهنفرهمان که محبوب دخترم بود را به چمدان منتقل کردم. مرا چه فرض کرده بود؟ ابله؟ هالو؟
تیر کشیدن سرم را همانند قلبم، پشت گوش فرستادم و با بستن زیپ چمدان، کمر...