#پست_صدوپانزده
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
گرشا نگاه دزدید و با صدایی ضعیف پاسخ داد.
- یه اتفاق کوچیک بود که مامانت بخاطر همون نمیخواست...
مامان به سرعت به سمتم چرخید و با صدای بلند تقریباً فریاد کشید:
- باید داد میزدم از دیدن صورتت شرمم میشه؟ باید حتما به ز*ب*ون میآوردم که از...