#پست_نودوپنج
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
لرزش ل*بهایم را با گزیدنشان کنترل کردم و حین بالا کشیدن بینیام سری به نشانهی مثبت تکان دادم. با پشت انگشتش، خیسی گونههایم را گرفت و کلمات مرگبار و داغش را به زیر گوشم ردیف کرد:
- حضور تو و روشنا توی زندگیم از معجزات خداست و من برای معجزهی خدا،...