#پارت۱۱۴
*اشکان
- لعنتی هرچی زنگ میزنم جواب نمیده.
آیچا پریشون از جاش بلند شد و چنگی به موهای بلند و سیاهش کشید و گفت:
- یعنی کجا رفته؟
دوباره کلافه نگاهی به ساعت ایستاده عمارت انداختم، ساعت از یک شب هم گذشته بود، اما خبری از نقره نبود و گوشیش خاموش بود.
داشتم دیوونه میشدم. دستپاچه بودم و...