#پست_هفتادوهشت
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
دستم را به دیوار زدم و بدون آنکه به عقب برگردم، هردو را با دلی خونین خطاب قرار دادم.
- در عوض، شما هم برای خوب شدن مادرم دعا کنید.
گفتم و به سرعتم افزودم تا هرچه سریعتر از جایی که روزی برایم مأمن آرامش بود، فرار کنم. بوتهایم را به پا کردم و...