#پست۱۱
#یه_روز_که...
ندیدنت، ب*غ*ل نکردنت، نخوابیدن کنارت، نبوسیدنت و خیلی چیزهای دیگه اذیتم میکنه؛ ولی
اینکه هیچ تلاشی برای درک کردنم، برای به دست آوردنم، برای رسیدن بهم نمیکنی، بیشتر اذیتم میکنه!
اینکه من رو مقصر میدونی در صورتی که من، بیتقصیرترینم، بدتر اذیتم میکنه.
سهم من از دوست...
هُوالحق!
#پست۱۱
#برای_دیگری
***
بالاخره بعد از شنیدنِ وراجیهای از روی ل*ذت و کِیفِ همایون و دیدنِ لبخندهای پهن مامان ثریایش، به خانه میرسند.
همزمان با پیاده شدن از ماشین، دم عمیقی میگیرد و انگاری تازه راه نفسش باز شده باشد. آه مانند، بیرون میدهدَش...
بیتوجه به مادر و پدرش، از پلههای...
#پست۱۱
من تو را معمولی دوست دارم!
ساده و یکرنگ و به دور از زرق و برقهای نمایشی.
من تو را معمولی دوست دارم؛ اما پاک! خالص و به مقداری که بخواهم همگام با خدای یگانه، تو را نیز بپرستم.
تو را برای میهمانیهای آنچنانی و یا لکسوس احتمالیِ زیر پایت که نه،
تو را برای خستگیهای آخر شبانهات دوست...