#پارت۸۰
بعد اونم اردشیر که میگفت برگردم، هرچند راضی به برگشت دوباره نبودم بازم دلخور بودم، اما خب... اصرار پونه، اصرار خودش که گفت نیای اشکان به زور میارتت و... باعث شد قبول کنم برگردم؛ ولی هنوز خونه خودم بودم فعلا برنگشته بودم. پونه هم زنگ زد و چقدر این دختر بامعرفت، نگرانم شده بود.
دیگه بعدش...