#پست_هفتادودو
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
- خانم کرامت!
به سمت منشی جوانی که به جای ریاحی مشغول شده بود، چرخیدم و سوالی ابرویی بالا انداختم که لبخندزنان از پشت میزش جلوآمد و گلدان سفالی زیبای درون دستش را مقابلم گرفت.
- اینو برای شما اوردن.
گلدان را به دست گرفتم و متعجب به گلهای...