#پارت۶۸
*نقره
وصف حالم روحا گفتنی نبود، دلم نمیخواست به اون خونه نحس برگردم؛ البته فعلا و موقت که کمی با خودم خلوت کنم، اما از نظر جسمانی کمکم حس میکردم که خوبم و دارم خوب میشم. ظاهرا سرم و مسکنهایی که بهم تزریق کرده بودن، داشتن اثر میکردن. دلم پر بود، از همه چی، اما دیگه جون گلایه و گریه...