#پست_شصتوپنجم
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
با صدای بسیار بلند گ*از دادن موتور، به سرعت برخاستم و به سمت پنجره قدم تند کردم. پرده را کنار زدم و به موتور آوشی چشم دوختم که به سرعت از ویلا بیرون زد و درها پشت سرش بسته شدند.
با این عجله کجا میرفت؟ از دیشب تا به الان حتی یکبار هم دیگر به...