#پست_پنجاهوهشتم
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
صدای توبیخگر عمو نامش را خطاب کرد و او محلی نداد. چشمان خیسم به نگاه سرخش افتاد و واقعاً این مرد بددهن، همان مرد نشسته در ماشین بود؟ همان مردی که میگفت بخاطر داشتنم دست به نقشه کشیده؟ دوباره رو دست خوردم؟ نکند همهی اینها نقشه بود تا من به...