#پست_چهلوهشتم
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
از خیالات خامش، عصبیتر شدم و غریدم:
- برو کنار ع*و*ضی! در مورد من چه فکری کردی؟ من به همج*ن*س خودم خیانت نمیکنم.
لبخندش به سرعت کنار رفت و ابروهای پهنش در هم شدند. چشم ریز کرد و با صدای زمخت شدهاش تشر زد:
- درست حرف بزن رستا! بهت گفتم باید حرف...