#پست_چهلودوم
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
سری تکان داد و مقصد نگاهش را به چشمان منتظر من تغییر داد.
- اون روز توی مهمونی، گرشا بهم زنگ زد و اصرار کرد تا بیام و با تو صحبت کنم. گفت وقتشه واقعیت رو بدونی.
از آمدن نام گرشا چینی به روی ابروهایم ایجاد شد؛ اما میان کلامش نپریدم و اجازه دادم از...