#پست_سیوششم
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
هومی درون گلو گفتم و نیمنگاهی روانهی صورتش کردم. دختر سادهای بود و بسیار باهوش. در تمام این مدتی که اینجا بودم، کمکهایی بیشماری در مدیریت و ادارهی بخش مالی به من کرد و همیشه هم مرا متعجب میکرد.
- خب؟ این مدت چیزی هم یاد گرفتی؟
با سخاوت و البته...