#پست_سی
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
لبخندی که روی ل*بهایم خالکوبی شد، آنقدر واقعی و شیرین بود که صورت او هم از اخم زدوده شد و سرخی صورتش نمایان گشت. قدمهایش را دنبال کردم تا این که مقابل گرشا قرار گرفت و برای تسط بیشتر بر نگاه کنکاشگرش، ابرویی بالا انداخت و با لحنی عجیب و خواستنی او را...