#پست_هفدهم
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
موهای بازم را با انگشت اشاره کنار فرستادم و صادقانه ادامه دادم:
- وقتی رسیدم و خبر آوردن توی این مدتی که کرامتها د*اغ به دلشون نشسته، پسر ارشد رستگار داره نامزد میکنه.
دستم به سمت شیرینی خامهای روی میز رفت و رولت پر از خامه را انتخاب کرد. نه! داشت...