#پارت34
#یاس
با چشمهای خمار و بیجان به جنازهای که پخش زمین شده نگاه میکنم.
تلخ و ناباور میخندم و به دنیلی که نفس نفس زنان به طرفم میاید خیره میشوم.
بدون هیچ حرفی مرا روی دستهایش بلند میکند و میدود.
سرم، بیجان به سینِهاش تکیه میدهم و گوشهایم ناخواسته ضربان تند قلبش را ظبط میکند...