#پست_دهم
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
دستانش بازی را آغاز کردند که به سرعت ل*بهایم را میان دندان فرستادم تا مبادا صدایم بلند شود.
- گرشا!
سرش را پایین کشید و همین که تیزی بینیاش گلویم را لمس کرد، نفس بریدم و به سختی عقب کشیدم.
- خواهش میکنم!
با صدای ملتمسم، به آرامی عقب کشید و با صورتی...