#پست_نهم
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
ل*بهایم را میان دندان کشیدم و چشمانم را محکم به روی هم فشردم تا هرچه اشک مانده، بریزد و به این حقارت پایان بدهد.
اشتباه میگفت، من ر*اب*طهمان را برهم نزدم و اصرار به ادامه دادن داشتم. ر*اب*طهمان را او تمام کرد. او تنها کسی بود که میتوانست من را تمام کند...