#پست_هفتم
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
دستش را بالا آورد و در صورتم غرید:
- شما خفه شو لطفا!
ل*بهایم را تابی دادم و کمر صاف کردم. ابرویی بالا انداختم و با حالتی نمایشی با ناراحتی زمزمه کردم:
- اینجور حرف زدن در شأن شما نیست بهار خانم!
دستانش را با عصبانیت به روی میز کوبید و فریاد کشید:
- ولی...