#پست_اول
#آخرین_شبگیر
#مهدیه_سیفالهی
#انجمن_تک_رمان
«فصل اول»
چمدانم را درون جعبهی عقب ماشینی که به سفارش دایی و توسط رانندهاش در پارکینگ پارک شده بود، جای دادم و به سرعت پشت رول قرار گرفتم. کفشهای پاشنه میخی مشکیام را در آوردم و حرکتی به انگشتهای کرختم دادم که درد کوچکی را به...