#پارت56
#ادامه_پست_بالا
نیم نگاهی به قامت بلندش می اندازم .
دَهان باز می کنم حرفی بزنم که در سالن محکم باز می شود و مهراد در حالی که سر تا پایش خیس است؛ بین قاب دَر قرار می گیرد.
مهراد از حامی عصبی تر است، به گونه ای که اصلا متوجه حضور من نمی شود.
مانند یک شیر عصبی پر از خشم می غرد.
- همش...