نام دلنوشته :پچ پچ های یواشکی
دلنویس : مریم....مراد
«تولد»
جایی از زندگی به بعد که میرسد دست پاچه میشوی از گذشتن ثانیه ها
رسیدن روز تولدت انگار نمیچسبد به حال دلت
حساب میکنی اهسته با خودت که یک سال دیگر از عمرم کاسته شد...نه اضافه
خودت را در سراشیبی قله زندگی که میبینی
چشمانت بیشتر و بهتر از قبل میبیند با وجود ضعفی که به جانش افتاده
گوش هایت جان میدهند برای شنیدن صدای جیرجیرکهایی که روزی
عاصی بودی از شنیدنشان
آب برایت طعم میگیرد و
نور به اعماق وجودت سرک میکشد
میدوی برای رسیدن به ارزوهایی که میترسی برای همیشه ارزو بماند
دلنویس : مریم....مراد
«تولد»
جایی از زندگی به بعد که میرسد دست پاچه میشوی از گذشتن ثانیه ها
رسیدن روز تولدت انگار نمیچسبد به حال دلت
حساب میکنی اهسته با خودت که یک سال دیگر از عمرم کاسته شد...نه اضافه
خودت را در سراشیبی قله زندگی که میبینی
چشمانت بیشتر و بهتر از قبل میبیند با وجود ضعفی که به جانش افتاده
گوش هایت جان میدهند برای شنیدن صدای جیرجیرکهایی که روزی
عاصی بودی از شنیدنشان
آب برایت طعم میگیرد و
نور به اعماق وجودت سرک میکشد
میدوی برای رسیدن به ارزوهایی که میترسی برای همیشه ارزو بماند
آخرین ویرایش: