جنگ با امضا کردن چندتا کاغذپاره که اسمشو گذاشتن قطعنامه ، قطع نشد...
هست هنوز...
جنگ تو خونه ی یه جانباز موجی هنوزم ادامه داره اهل خونه هنوزم با خرناس خمپاره از خواب میپرن بیرون....
نیست مشتی....
هنوزم تو زاغه مهمات یه جانباز شیمیایی ، ماسک به تعداد نیست....
جنگ هنوزم پشت پلکای مادر چشم انتظار ادامه داره..
این جنگیه که هست اما هیچکدوم از ما نمیبینمش...
چون یه دیوار از ج*ن*س شرف کشیدن دور خودشون بلکه نبینیم بلکه خم نیاد به ابرومون...
اما الان امروز جنگی هست که آدما میبینن از پشت شیشه های دودی ماشینشون ، شیشه ها بالاست پس میبیینن...
جنگ الان جنگ امروز ، جنگ فقره....
-چه وضعشه اخه... من دوساله گوشیمو عوض نکردم
جنگی که سربازاش هنوز سنشون دو رقمی نشده سربازایی که شهربازی عروسک و کوفت و زهرمار که سهله ، مادر نمیدونن یعنی چی....
-اخه بتو هم میگن مادر برو ببین مادرای بقیه برا بچشون چیکارا میکنن
جنگ امروز وحشتش تو اژیر وضعیت قرمز نیست
جنگ امروز سر چهارراه های شهره پشت چراغ های قرمزش، جنگ سر اینه کی فال های بیشتری بفروشه...
-بچه برو کنار دیگه چی میخوای تو....
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان