ساحلی بود نامنتهی!
تا که چشم کار میکرد ساحلی بود پر از بطریهای سر بستهای که نامههای درونشان
سردشان بود ...
باید کسی بازشان میکرد!
میخواندشان.
باید گرم میشدند!
عمر بعضیها تلف شد،
پای این نامه خواندنها ...
جیرجیرکِ آبی
تا که چشم کار میکرد ساحلی بود پر از بطریهای سر بستهای که نامههای درونشان
سردشان بود ...
باید کسی بازشان میکرد!
میخواندشان.
باید گرم میشدند!
عمر بعضیها تلف شد،
پای این نامه خواندنها ...
جیرجیرکِ آبی
آخرین ویرایش توسط مدیر: