تاریخچه ی روانشناسی :
هر چند ظهور علم روانشناسی را به سال 1879 نسبت می دهند سالی که ویلهلم وونت اولین آزمایشگاه روانشناسی را در شهر لایپزیک آلمان بنا نهاد . مطالعه ی روح و روان یا عملکرد ذهن ، تاریخ بسیار طولانی دارد و حتی می توان گفت که به همراه خلقت انسان به وجود آمده است . همه ی فلاسفه ، نویسندگان و پزشکان قدیم به نوعی در باره ی رفتار انسان سخن گفته اند . بنا بر این برای تهیه تاریخ روانشناسی لازم است به ظهور و گسترش فلسفه ، ادبیات ، پزشکی و سایر علوم در عهد قدیم اشاره کرد.خاستگاه تاریخی روانشناسی را می توان تا فلاسفه ی بزرگ یونان باستان پی گرفت . مشهور ترین آن ها سقراط ، افلاطون ، و ارسطو بودند که پرسش هایی بنیادین در باب زندگی روانی آدمی مطرح کردند که هشیاری چیست ؟ آدمیان ذاتاً منطقی هستند یا غیر منطقی ؟ آیا چیزی به عنوان انتخاب آزاد وجود دارد ؟ این گونه سوال ها امروزه نیز همانند دو هزار سال پیش درخور اهمیت اند این سوال ها با ماهیت ذهن و فرایند ها ی ذهنی و روانی سرو کار دارند . در برخی از مباحث روانشناسی سخن از ب*دن و رفتار آدمی است ، آن ها نیز از روزگاران قدیم مطرح بوده اند . بقراط که غالباً « پدر پزشکی » نامیده می شود نیز تقریباً از معاصران سقراط بود و علاقه ی وافری به فیزیولوژیک داشت –«رشته ای که با بررسی کارکرد ها ی جانداران و اندام ها ی ان ها سرو کار دارد .»بقراط مشاهدات پر اهمیتی درباره ی نحوه ی کنترل مغز بر اندام ها ی ب*دن انجام داد . آن مشاهدات زمینه ساز رویکرد زیست شناختی در روانشناسی است . در اوایل قرن 19 رشد علوم و انقلاب صنعتی ، نیاز ها ی اجتماعی بسیاری را به وجود می آورد : بهداشت عمومی ، تحصیل کودکان ، روابط انسانی مناسب به منظور افزایش تولید و ....در این دوره انقلاب ها ی سیاسی به وقوع می پیوندد ، در خیلی کشور ها نظام ها ی پادشاهی برچیده می شود ، انسان ها جرات می یابند تا خود را از زیر سلطه ی پادشاهان و فرقه ها رها سازند . به حقوق بنیادی خود ، مثل حق سلامت ، حق مسکن ، و حق مواظبت از خود و از دیگران برسند .
در ادبیات ژان ژاک روسو بی عدالتی های اجتماع را فاش می سازد ویکتور هوگو رمانتیسم را به اوج شکوفایی می رساند و مارکس و انگلس کتاب ها یی منتشر می کنند . خلاصه این که در فاصله ی دو قرن 19 و 20 ، امیال ، آرزو ها و رفتار ها ی انسان در تمام جبهه ها و به شیوه های مختلف بیان می شود .
در آلمان ، وبر درباره ی احساس بینایی و آستانه ی کار می کند و در نتیجه قانون وبر و مفهوم کمترین تفاوت محسوس به وجود می آید . فیخنر کار ها ی وبر را دنبال می کند و سایکو فیزیک را پی میریزد : چیزی که آن را « نظریه روابط روان و جسم » می نامند . وونت شاگرد فیخنر ، همان طور که اشاره کردیم ، اولین آزمایشگاه روانشناسی را تاسیس می کند و در نتیجه به پدر روانشناسی جدید شهرت می یابد . در سایه ی تلاش ها ی وونت ، روانشناسی روش توصیفی را کنار می گذارد تا به صورت علم تجربی در آید .
در آمریکا ویلیام جیمز تصمیم می گیرد به آلمان برود و جزء شاگردان وونت درایند . جیمز نیز مثل وونت آگاهی یا هشیاری را تحت بررسی آزمایشگاهی قرار می دهد و درباره ی هیجان ها نظریه ای عنوان می کند که در آن تجربه ی هیجانی به صورت آگاهی یافتن از دگرگونیها ی فیزیولوژیک تعریف می شود . جیمز روانشناسی را تقریباً به همه جای آمریکا می برد ، هدف آن را مشخص میکند و موضوع ها ی تحقیقی زیادی ارائه می دهد : هوش ، هیجان ، نگرش ، زمان واکنش و ....
در فرانسه روانشناسی فیزیولوژیک به همت کار های بروکا گسترش می یابد . شارکو ، روش ها ی مشاهده ی افراد هیستریک و بیماران روانی را به وجود می آورد . او شاگردان زیادی را تربیت می کند که یکی از آن ها به نام ریبو روان شناسی آزمایشی را در فرانسه پی میریزد و بینه به رشد کودک و مطالعه ی هوش علاقه مند می شود .
در اتریش فروید به روانشناسی بالینی و دقیقاً به معالجه ی نوروز ها روی می آورد . او به خاطر شیوه ی خاصی که در مطالعه ی رفتار به کار می برد از بقیه متمایز می شود . پژوهشگران دیگر نیز به علت اصالت کار هایشان روانشناسی را تحت تاثیر قرار می دهند : در روسیه پاولف فعالیت عصبی و بازتاب زا به شیوه ی خاص مورد مطالعه قرار می دهد . او نیز مانند فروید روانشناسی را جهت می دهد .
به این ترتیب در اوایل قرن بیستم ، روانشناسی با پیشینه ی غنی شروع به کار میکند . در آلمان با وونت ، در فرانسه با شارکو و ریبو ، در امریکا با جیمز در ارتیش با فروید و در روسیه با پاولف .
در انگلستان ، رشد روانشناسی مسیر خاصی دنبال می کند . روانشناسی انگلستان از کفش ها ی داروین و توارث الهام می گیرد ، مخصوصاً به بررسی مفهوم غریزه و نقش آن در یادگیری از طریق مطالعه ی حیوانات می پردازد . با این همه انگلیسی ها فرهنگ روانشناسی را با خلق اصطلاحاتی مثل « کوشش و خطا » و « تقلید » غنی تر می کنند زیرا این چند کلمه به تنهایی تحقیقات آمریکایی زیادی راه می اندازد . در انگلستان روانشناسی رشته ی کم اهمیتی است و اولین روانشناسی که می توان از آن نام برد مک دوگال است تازه او نیز در دانشگاه هاروارد آمریکا تدریس می کرد نه در دانشگاه ها ی خود انگلستان . او یکی از بنیان گزاران رشته ی روانشناسی اجتماعی است . اولین کرسی روانشناسی در سال 1931 در کمبریج دایر می شود همچنین روانشناسی انگلستان با رشد آمار همراه و با آن شناخته می شود . در واقع ، کارهایی که روی توارث انجام می گیرد ، فرانسیس گالتون پسر عموی داروین را تحت تاثیر قرار می دهد . او بخشی از زندگی خود را به مطالعه ی نبوغ ، هوش ، اندازه گیری ، تهیه آزمون ، پرسشنامه و ابزار ها ی آماری اختصاص می دهد .
لینک ما به اویل قرن بیستم رسیده ایم . روانشناسی به خوبی متحول شده است کم کم خودرااز فلسفه کنار می کشد و بیش از پیش موضوع خود را دقیقتر بیان می کند . بنابر این به طور خلاصه می توانیم بگوییم :
انجمن تک رمان
هر چند ظهور علم روانشناسی را به سال 1879 نسبت می دهند سالی که ویلهلم وونت اولین آزمایشگاه روانشناسی را در شهر لایپزیک آلمان بنا نهاد . مطالعه ی روح و روان یا عملکرد ذهن ، تاریخ بسیار طولانی دارد و حتی می توان گفت که به همراه خلقت انسان به وجود آمده است . همه ی فلاسفه ، نویسندگان و پزشکان قدیم به نوعی در باره ی رفتار انسان سخن گفته اند . بنا بر این برای تهیه تاریخ روانشناسی لازم است به ظهور و گسترش فلسفه ، ادبیات ، پزشکی و سایر علوم در عهد قدیم اشاره کرد.خاستگاه تاریخی روانشناسی را می توان تا فلاسفه ی بزرگ یونان باستان پی گرفت . مشهور ترین آن ها سقراط ، افلاطون ، و ارسطو بودند که پرسش هایی بنیادین در باب زندگی روانی آدمی مطرح کردند که هشیاری چیست ؟ آدمیان ذاتاً منطقی هستند یا غیر منطقی ؟ آیا چیزی به عنوان انتخاب آزاد وجود دارد ؟ این گونه سوال ها امروزه نیز همانند دو هزار سال پیش درخور اهمیت اند این سوال ها با ماهیت ذهن و فرایند ها ی ذهنی و روانی سرو کار دارند . در برخی از مباحث روانشناسی سخن از ب*دن و رفتار آدمی است ، آن ها نیز از روزگاران قدیم مطرح بوده اند . بقراط که غالباً « پدر پزشکی » نامیده می شود نیز تقریباً از معاصران سقراط بود و علاقه ی وافری به فیزیولوژیک داشت –«رشته ای که با بررسی کارکرد ها ی جانداران و اندام ها ی ان ها سرو کار دارد .»بقراط مشاهدات پر اهمیتی درباره ی نحوه ی کنترل مغز بر اندام ها ی ب*دن انجام داد . آن مشاهدات زمینه ساز رویکرد زیست شناختی در روانشناسی است . در اوایل قرن 19 رشد علوم و انقلاب صنعتی ، نیاز ها ی اجتماعی بسیاری را به وجود می آورد : بهداشت عمومی ، تحصیل کودکان ، روابط انسانی مناسب به منظور افزایش تولید و ....در این دوره انقلاب ها ی سیاسی به وقوع می پیوندد ، در خیلی کشور ها نظام ها ی پادشاهی برچیده می شود ، انسان ها جرات می یابند تا خود را از زیر سلطه ی پادشاهان و فرقه ها رها سازند . به حقوق بنیادی خود ، مثل حق سلامت ، حق مسکن ، و حق مواظبت از خود و از دیگران برسند .
در ادبیات ژان ژاک روسو بی عدالتی های اجتماع را فاش می سازد ویکتور هوگو رمانتیسم را به اوج شکوفایی می رساند و مارکس و انگلس کتاب ها یی منتشر می کنند . خلاصه این که در فاصله ی دو قرن 19 و 20 ، امیال ، آرزو ها و رفتار ها ی انسان در تمام جبهه ها و به شیوه های مختلف بیان می شود .
در آلمان ، وبر درباره ی احساس بینایی و آستانه ی کار می کند و در نتیجه قانون وبر و مفهوم کمترین تفاوت محسوس به وجود می آید . فیخنر کار ها ی وبر را دنبال می کند و سایکو فیزیک را پی میریزد : چیزی که آن را « نظریه روابط روان و جسم » می نامند . وونت شاگرد فیخنر ، همان طور که اشاره کردیم ، اولین آزمایشگاه روانشناسی را تاسیس می کند و در نتیجه به پدر روانشناسی جدید شهرت می یابد . در سایه ی تلاش ها ی وونت ، روانشناسی روش توصیفی را کنار می گذارد تا به صورت علم تجربی در آید .
در آمریکا ویلیام جیمز تصمیم می گیرد به آلمان برود و جزء شاگردان وونت درایند . جیمز نیز مثل وونت آگاهی یا هشیاری را تحت بررسی آزمایشگاهی قرار می دهد و درباره ی هیجان ها نظریه ای عنوان می کند که در آن تجربه ی هیجانی به صورت آگاهی یافتن از دگرگونیها ی فیزیولوژیک تعریف می شود . جیمز روانشناسی را تقریباً به همه جای آمریکا می برد ، هدف آن را مشخص میکند و موضوع ها ی تحقیقی زیادی ارائه می دهد : هوش ، هیجان ، نگرش ، زمان واکنش و ....
در فرانسه روانشناسی فیزیولوژیک به همت کار های بروکا گسترش می یابد . شارکو ، روش ها ی مشاهده ی افراد هیستریک و بیماران روانی را به وجود می آورد . او شاگردان زیادی را تربیت می کند که یکی از آن ها به نام ریبو روان شناسی آزمایشی را در فرانسه پی میریزد و بینه به رشد کودک و مطالعه ی هوش علاقه مند می شود .
در اتریش فروید به روانشناسی بالینی و دقیقاً به معالجه ی نوروز ها روی می آورد . او به خاطر شیوه ی خاصی که در مطالعه ی رفتار به کار می برد از بقیه متمایز می شود . پژوهشگران دیگر نیز به علت اصالت کار هایشان روانشناسی را تحت تاثیر قرار می دهند : در روسیه پاولف فعالیت عصبی و بازتاب زا به شیوه ی خاص مورد مطالعه قرار می دهد . او نیز مانند فروید روانشناسی را جهت می دهد .
به این ترتیب در اوایل قرن بیستم ، روانشناسی با پیشینه ی غنی شروع به کار میکند . در آلمان با وونت ، در فرانسه با شارکو و ریبو ، در امریکا با جیمز در ارتیش با فروید و در روسیه با پاولف .
در انگلستان ، رشد روانشناسی مسیر خاصی دنبال می کند . روانشناسی انگلستان از کفش ها ی داروین و توارث الهام می گیرد ، مخصوصاً به بررسی مفهوم غریزه و نقش آن در یادگیری از طریق مطالعه ی حیوانات می پردازد . با این همه انگلیسی ها فرهنگ روانشناسی را با خلق اصطلاحاتی مثل « کوشش و خطا » و « تقلید » غنی تر می کنند زیرا این چند کلمه به تنهایی تحقیقات آمریکایی زیادی راه می اندازد . در انگلستان روانشناسی رشته ی کم اهمیتی است و اولین روانشناسی که می توان از آن نام برد مک دوگال است تازه او نیز در دانشگاه هاروارد آمریکا تدریس می کرد نه در دانشگاه ها ی خود انگلستان . او یکی از بنیان گزاران رشته ی روانشناسی اجتماعی است . اولین کرسی روانشناسی در سال 1931 در کمبریج دایر می شود همچنین روانشناسی انگلستان با رشد آمار همراه و با آن شناخته می شود . در واقع ، کارهایی که روی توارث انجام می گیرد ، فرانسیس گالتون پسر عموی داروین را تحت تاثیر قرار می دهد . او بخشی از زندگی خود را به مطالعه ی نبوغ ، هوش ، اندازه گیری ، تهیه آزمون ، پرسشنامه و ابزار ها ی آماری اختصاص می دهد .
لینک ما به اویل قرن بیستم رسیده ایم . روانشناسی به خوبی متحول شده است کم کم خودرااز فلسفه کنار می کشد و بیش از پیش موضوع خود را دقیقتر بیان می کند . بنابر این به طور خلاصه می توانیم بگوییم :
انجمن تک رمان