قانون اول: توانایی نویسنده برای حل یک کشمکش با جادو باید مستقیما با اینکه خواننده چقدر خوب جادوی گفته شده را میفهمد متناسب باشد.
اگر شخصیت، مخصوصا شخصیت راوی، کشمکشی را با استفاده از جادو حل کند، خواننده باید درک کند که جادو چگونه کار میکند. وگرنه جادو میتواند یک "امداد غیبی" را تشکیل دهد.
به طور ایده آل، جادو قبل از اینکه برای حل یک کشمکش مورد استفاده قرار گیرد به خواننده توضیح داده میشود. جادو مانند یک شمشیر یا مقداری پول، ابزاری مفید است. درک ابزارهای موجود برای یک شخصیت به خواننده کمک میکند تا اقدامات شخصیت را درک کند و مانع سوالاتی مانند "از کجا آوردش؟" یا "چطوری این کار رو کرد؟" میشود.
جادوی اسرارآمیز، که قواعد به وضوح تعیین شدهای ندارد، در ژانر فانتزی نباید مشکلی را حل کند، اگرچه میتواند باعث ایجاد مشکل شود. جادوی اسرارآمیز در ژانر فانتزی معمولا برای ایجاد صح*نهای از حیرت و شگفتی است، و کارکرد آن برای خواننده و بیشتر شخصیتها مشخص نیست. استفاده مارتین و تالکین از جادو نمونهای از جادوی اسرارآمیز است.
از طرف دیگر، جادوی سخت قواعدی به وضوح تعریف شده توسط نویسنده دارد، به این معنا که خواننده میتواند جادو را درک کند تا حل مشکل با آن مانند بهتر شدن همه چیز به طور اسرارآمیز به نظر نرسد. در عوض، هوش و تجربه شخصیت است که مشکل را حل میکند. این امر باعث میشود که جادو بتواند ابزاری برای حل مشکلات باشد. الای مودسیت و ملانی راون به این شکل مینویسند.
در حد وسط حالتی است که خواننده بعضی از محدودیتها و احتمالات جادو را میداند ولی کارکرد آن را درک نمیکند. هری پاتر نوشته جی کی رولینگ نمونه این نوع داستان است.
قانون دوم: محدودیت باید بیشتر از جادو باشد.
محدودیتهای سیستم جادویی جالبتر از تواناییهای آن هستند. آنچه جادو نمیتواند انجام دهد جالبتر از آن چیزی است که میتواند انجام دهد.
محدودیتهای بزرگ سیستم جادو کارهای زیادی انجام میدهند، برای مثال درگیری ایجاد میکنند. این امر باعث میشود شخصیتها برای اهدافشان کار کنند و اگر سیستم جادو محدود باشد باعث میشود نویسنده و شحصیت باهوش تر باشند. فولاد و آهن در کتابهای سندرسون نمونهای از این هستند: آنها با محدودیتهای مختصری اجازه دورجنبانی میدهند، شخصیتها میتوانند اشیای فلزی را به خودشان نزدیک یا دور کنند. این نیروها باعث میشود شخصیتها بیشتر تلاش کنند و نوشتار بهتر شود.
یک سیستم جادوی فوقالعاده همچنین ایجاد تنش میکند، زیرا نتیجه واضح نیست و باعث میشود تمام صح*نه هیجانیتر شود. برای مثال جنگیدن سوپرمن با یک دشمن چندان تنشزا نیست. اما گر سوپرمن با دشمنی که کریپتونایت دارد بجنگد بسیار تنشزاتر است.
همچنین میتواند به عمق شخصیتها و سیستم جادویی اضافه کند. برای مثال شخصیت که قدرت پرواز دارد. اما این محدودیت وجود دارد که تنها وقتی که خوشحال است میتواند پرواز کند. حالت روحی و توانایی پروازش هر دو به پلات داستان گره خوردهاند.
محدودیتها در کاری که جادو میتواند انجام دهد ساده است. مثلا در حال خستگی ممکن نیست، یا تنها در نور خورشید ممکن است، اما هر چه پیچیدهتر باشد جذاب تر است. سندرسون مثالهایی از اراده و کلمه دارد. یک جادوی تقریبا نامحدود با قدرت مطلق در شب. با آن هر کاری ممکن است اما جلوگیری از کاری یا نابود کردن ممکن نیست. محدودیت جادو را به طور کلی شکل میدهد و به خواننده چیزی از جوهره جادو میگوید.
محدودیتها و هزینههای جادو
ضعفها و همچنین هزینهها هم جادو را جذاب میکند. معمولا محسوس کردن ضعفها سختتر است و نمونه بارز کریپتونایت است. از سمت دیگر هزینهها راهی فوق العاده برای محدودیت شخصیت و استفاده از جادو هستند. در مجموعه چرخ زمان هزینه این است که جادو به آهستگی باعث جنون میشود، در بایگانی نورطوفان محدودیت نورطوفان است، و در مهزاد محدودیت میزان فلزات در دسترس هستند.
قانون سوم: قبل از اضافه کردن چیزی جدید، آنچه از قبل دارید را توسعه دهید.
کمتر پیش میآید که یک سیستم جادوی فوقالعاده هزار قدرت و قابلیت متفاوت داشته باشد و اغلب تعداد مختصری قدرت دارد که نویسنده به آن عمق داده است.
تاثیر بیرونی
سنجیده شدن تاثیرات جادو روی محیط بیرونی اهمیت دارد. برای مثال سیستم جادوی شما میتواند از هوا غذا تهیه کند، این استفاده از آن باعث چه چیزی میشود؟ چه تاثیری روی سیاست، تجارت، جنگاوری، تحصیلات، و هنجارهای اجتماعی دارد؟ پرسیدن این سوالات و کار روی سیستم جادو به جهان ساخته شده عمق میدهد.
تاثیر داخلی
یک نکته مهم این است که تلاش برای ایجاد قدرتهایی که یک شخصیت دارد مانند یک پیکره منسحم به نظر برسد نه تواناییهایی پراکنده. برای مثال در مجموعه مهزاد جادوها طراحی شده بودند تا مطابق میل دزدان باشند. سعی برای پیوند ریشهای قدرتها به هم بخشی مهم از ساختن و توسعه دادن جهان است، مهم تر از افزودن قدرتی دیگر به آن.
کاربرد
کاربرد هم در هر سیستم جادویی مهم است. ترکیب جادوها و قدرتهای قبلی بهتر از افزودن چیزی جدید است. واکنش متفاوت فرهنگی متفاوت به جادو بهتر از ایجاد فرهنگی دیگر با سیستم جادوی خود است. برای مثال یک جادوی گرماساز میتواند در فرهنگی دیگر به شکلی کاملا متفاوت استفاده شود. یک فرهنگ جنگ طلب ممکن است از آن برای تهاجم یا سلاح سازی استفاده کند، و یک فرهنگ صلح طلب برای ایجاد گرما و پختن غذا، تاجران برای درست کردن کالاها، صحرانشینها برای حمل و نقل و همچنین.
اگر شخصیت، مخصوصا شخصیت راوی، کشمکشی را با استفاده از جادو حل کند، خواننده باید درک کند که جادو چگونه کار میکند. وگرنه جادو میتواند یک "امداد غیبی" را تشکیل دهد.
به طور ایده آل، جادو قبل از اینکه برای حل یک کشمکش مورد استفاده قرار گیرد به خواننده توضیح داده میشود. جادو مانند یک شمشیر یا مقداری پول، ابزاری مفید است. درک ابزارهای موجود برای یک شخصیت به خواننده کمک میکند تا اقدامات شخصیت را درک کند و مانع سوالاتی مانند "از کجا آوردش؟" یا "چطوری این کار رو کرد؟" میشود.
جادوی اسرارآمیز، که قواعد به وضوح تعیین شدهای ندارد، در ژانر فانتزی نباید مشکلی را حل کند، اگرچه میتواند باعث ایجاد مشکل شود. جادوی اسرارآمیز در ژانر فانتزی معمولا برای ایجاد صح*نهای از حیرت و شگفتی است، و کارکرد آن برای خواننده و بیشتر شخصیتها مشخص نیست. استفاده مارتین و تالکین از جادو نمونهای از جادوی اسرارآمیز است.
از طرف دیگر، جادوی سخت قواعدی به وضوح تعریف شده توسط نویسنده دارد، به این معنا که خواننده میتواند جادو را درک کند تا حل مشکل با آن مانند بهتر شدن همه چیز به طور اسرارآمیز به نظر نرسد. در عوض، هوش و تجربه شخصیت است که مشکل را حل میکند. این امر باعث میشود که جادو بتواند ابزاری برای حل مشکلات باشد. الای مودسیت و ملانی راون به این شکل مینویسند.
در حد وسط حالتی است که خواننده بعضی از محدودیتها و احتمالات جادو را میداند ولی کارکرد آن را درک نمیکند. هری پاتر نوشته جی کی رولینگ نمونه این نوع داستان است.
قانون دوم: محدودیت باید بیشتر از جادو باشد.
محدودیتهای سیستم جادویی جالبتر از تواناییهای آن هستند. آنچه جادو نمیتواند انجام دهد جالبتر از آن چیزی است که میتواند انجام دهد.
محدودیتهای بزرگ سیستم جادو کارهای زیادی انجام میدهند، برای مثال درگیری ایجاد میکنند. این امر باعث میشود شخصیتها برای اهدافشان کار کنند و اگر سیستم جادو محدود باشد باعث میشود نویسنده و شحصیت باهوش تر باشند. فولاد و آهن در کتابهای سندرسون نمونهای از این هستند: آنها با محدودیتهای مختصری اجازه دورجنبانی میدهند، شخصیتها میتوانند اشیای فلزی را به خودشان نزدیک یا دور کنند. این نیروها باعث میشود شخصیتها بیشتر تلاش کنند و نوشتار بهتر شود.
یک سیستم جادوی فوقالعاده همچنین ایجاد تنش میکند، زیرا نتیجه واضح نیست و باعث میشود تمام صح*نه هیجانیتر شود. برای مثال جنگیدن سوپرمن با یک دشمن چندان تنشزا نیست. اما گر سوپرمن با دشمنی که کریپتونایت دارد بجنگد بسیار تنشزاتر است.
همچنین میتواند به عمق شخصیتها و سیستم جادویی اضافه کند. برای مثال شخصیت که قدرت پرواز دارد. اما این محدودیت وجود دارد که تنها وقتی که خوشحال است میتواند پرواز کند. حالت روحی و توانایی پروازش هر دو به پلات داستان گره خوردهاند.
محدودیتها در کاری که جادو میتواند انجام دهد ساده است. مثلا در حال خستگی ممکن نیست، یا تنها در نور خورشید ممکن است، اما هر چه پیچیدهتر باشد جذاب تر است. سندرسون مثالهایی از اراده و کلمه دارد. یک جادوی تقریبا نامحدود با قدرت مطلق در شب. با آن هر کاری ممکن است اما جلوگیری از کاری یا نابود کردن ممکن نیست. محدودیت جادو را به طور کلی شکل میدهد و به خواننده چیزی از جوهره جادو میگوید.
محدودیتها و هزینههای جادو
ضعفها و همچنین هزینهها هم جادو را جذاب میکند. معمولا محسوس کردن ضعفها سختتر است و نمونه بارز کریپتونایت است. از سمت دیگر هزینهها راهی فوق العاده برای محدودیت شخصیت و استفاده از جادو هستند. در مجموعه چرخ زمان هزینه این است که جادو به آهستگی باعث جنون میشود، در بایگانی نورطوفان محدودیت نورطوفان است، و در مهزاد محدودیت میزان فلزات در دسترس هستند.
قانون سوم: قبل از اضافه کردن چیزی جدید، آنچه از قبل دارید را توسعه دهید.
کمتر پیش میآید که یک سیستم جادوی فوقالعاده هزار قدرت و قابلیت متفاوت داشته باشد و اغلب تعداد مختصری قدرت دارد که نویسنده به آن عمق داده است.
تاثیر بیرونی
سنجیده شدن تاثیرات جادو روی محیط بیرونی اهمیت دارد. برای مثال سیستم جادوی شما میتواند از هوا غذا تهیه کند، این استفاده از آن باعث چه چیزی میشود؟ چه تاثیری روی سیاست، تجارت، جنگاوری، تحصیلات، و هنجارهای اجتماعی دارد؟ پرسیدن این سوالات و کار روی سیستم جادو به جهان ساخته شده عمق میدهد.
تاثیر داخلی
یک نکته مهم این است که تلاش برای ایجاد قدرتهایی که یک شخصیت دارد مانند یک پیکره منسحم به نظر برسد نه تواناییهایی پراکنده. برای مثال در مجموعه مهزاد جادوها طراحی شده بودند تا مطابق میل دزدان باشند. سعی برای پیوند ریشهای قدرتها به هم بخشی مهم از ساختن و توسعه دادن جهان است، مهم تر از افزودن قدرتی دیگر به آن.
کاربرد
کاربرد هم در هر سیستم جادویی مهم است. ترکیب جادوها و قدرتهای قبلی بهتر از افزودن چیزی جدید است. واکنش متفاوت فرهنگی متفاوت به جادو بهتر از ایجاد فرهنگی دیگر با سیستم جادوی خود است. برای مثال یک جادوی گرماساز میتواند در فرهنگی دیگر به شکلی کاملا متفاوت استفاده شود. یک فرهنگ جنگ طلب ممکن است از آن برای تهاجم یا سلاح سازی استفاده کند، و یک فرهنگ صلح طلب برای ایجاد گرما و پختن غذا، تاجران برای درست کردن کالاها، صحرانشینها برای حمل و نقل و همچنین.