• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

قصه روباه و کلاغ

  • نویسنده موضوع 'mobin
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 208
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

'mobin

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,500
لایک‌ها
20,695
امتیازها
138
کیف پول من
500
Points
0
یكي بود يكي نبود . در يك روز آفتابي آقا كلاغه يك قالب پنير ديد ، زود اومد و اونو با نوكش برداشت ،پرواز كرد و روي درختي نشست تا آسوده ، پنيرشو بخوره .

قصه روباه و كلاغ



روباه كه مواظب كلاغ بود ، پيش خودش فكر كرد كاري كند تا قالب پنيررا بدست بياورد . روباه نزديك درختي كه آقاكلاغه نشسته بود ، رفت و شروع به تعريف از آقا كلاغه كرد : "


به به چه بال و پر زيبا و خوش رنگي داري ، پر و بال سياه رنگ تو در دنيا بي نظير است .

عجب سر و دم قشنگي داري و چه پاهاي زيبائي داري ،‌ حيف كه صدايت خوب نيست اگر صداي قشنگي داشتي از همه پرندگان بهتر بودي .



قصه روباه و كلاغ



كلاغه كه با تعريفهاي روباه مغرور شده بود ، خواست قارقار كنه تا روباه بفهمد كه صداي قشنگي داره ، ولي پنير از منقـارش مي افتـد و آقـا روبـاه اونو برمي داره و فـرار مي كنه .

كلاغ تازه متوجه حقه روباه شد ولي ديگر سودي نداشت . خوب بچه هاي عزيز من چه نتيجه اي از اين داستان گرفتيد . بايد مواظب باشيد ، اگر كسي تعريف زياد وبيجا از چيزي يا كسي مي كنه ، حتمأ منظوري داره .

اميدوارم كه شما هيچ وقت گول نخوريد.
زاغكـي قـالب پنيـري ديـد
به د*ه*ان بر گرفت و زود پريد

بر درختي نشست در راهي

كه از آن مي گـذشت روباهـي

روبه پر فريـب وحيلت ساز

رفـت پـاي درخـت كـرد آواز

گـفت بـه بـه چقـدر زيبائي

چـه سـري چه دمي عجب پائي

پرو بالت سياه رنگ و قشنگ

نيست بـالاتر از سيـاهـي رنگ

گرخوش آواز بودي و خوش خوان

نبودي بهتر از تو در مرغان

زاغ مي خواسـت قارقار كند

تـا كـه آوازش آشـكـار كنـد

طعمه افتاد چون د*ه*ان بگشود

روبهك جست و طعمه را بربود
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

امضا : 'mobin
بالا