انجمن رمان نویسی | تک رمان
انجمن تک رمان...انجمن رمان نویسی تک رمان با ارائه محیطی امن و صمیمی فعالیت خود را در راستای ترویج کتابخوانی آغاز کرده است.
forum.taakroman.ir
وى نوح فرزند لامك فرزند متوشلخ فرزند اخنوخ (ادريس) است. و نسب او به شيت فرزند آدم (ع) مىرسد تاريخ نويسان بر اين باورند كه حضرت نوح (ع) اولين رسولى است كه خداى سبحان او را به سوى اهل زمين فرستاد، و به او فرمانداد تا قومش را آگاه كند و آنان را از عذاب خدا برحذر نمايد .
چنان كه در قرآن مجيد آمده است : «ما نوح را به سوى قومش فرستاديم (وگفتيم) آگاه كن قومخود را قبل از آن كه ايشان را عذابى دردناك بيايد»[1] .
و در آية ديگرى آمده است :«و ما تا رسولى نفرستيم هرگز كسى را عذاب نكنيم»[2] .
در برخى از روايتها آمده است كه نوح(ع) نخستين هشدار دهندة و رسول بود ولى از آية :«و چون قوم نوح رسولان راتكذيب كردند آنها را غرق كرديم.» چنين بر مىآيد، كه قبل از نوح نيز فرستادگانى وجود داشتهاند .
امام محمّد باقر (ع) در حديثى كه صاحب كتاب اكمال الدين و اتمام النعمه روايتكرده است مىفرمايد : «ما بين آدم و نوح ده نسل بود كه همة آنان پيامبر بودند.»[3] . نام نوح (ع) درچهل و سه مورد در قرآن كريم ذكر شده است و داستان كامل او در بسيارى از سورههاى قرآن آمده است كه از جملة اين سورها، اعراف ، هود ، مؤمنون ، شعراء ، و قمر هستند . وهم چنين سورةخاصى به نام او وجود دارد. و تمام اينسوره اشاره دارد به بعثت ، رسالت و روش دعوت او و گفتگوهايى كه با قومش داشتهاست.
پرستش بتها
پرستش بتها در بين قوم نوح رايج بود . و آنان در گمراهى و كفر بهسر مىبردند .پس خداوند نوح (ع) را به سوى قومش فرستاد، تا آنان را به سوى خدا دعوت كند. او چنين كرد و در ميان آنان «نهصد و پنجاه سال درنگ كرد.» [4] وليكن اين مدت طولانى نتيجه بخش نبود .
تنها عده كمى از آنان به رسالت او ايمان آوردند ، و اكثريت قوم بر پرستش بتها باقىماندند؛ بتهايى كه مشهورترين آنها «ود ، سواع، يغوث، يعوق، ويسرا » بودهاند.
نوح (ع) تمام تلاش خودرا به كاربست تا قوم خود را به راه راست بازگرداند. اما پندهاى وى تنها بر كفر و سركشى آنان افزود. سركشى آنان تا به اين حد رسيد كه پدر به فرزند خود توصيه مىكرد تا هنگامىكه زنده است از نوح (ع) پيروى نكند .
دلايل روگردانى قوم نوح (ع):
نوح (ع) قومش را برحذر كرد كه اگر به خداى يكتا ايمان نياورند عذابى بر آنان فرود خواهد آمد .
نوح (ع) به سبب بيم از اين كه اگر قومش به خدا مشرك شوند در هلاكت مىافتند ، راههاى سعادت و نيكبختى را براى آنان بيان كرد . اما قوم وى به جاى اين كه به پندهاى او گوشبدهند و از او اطاعت كنند تا خدا وند آنان را شامل آمرزش و امداد خود گرداند، دچار غرور و گمراهى گشتند .
آنان نبوت او را انكار نمودند و وى را آزار دادند، و به او تهمت دروغ بستند. زيرا او را انسانى از قوم خود مىديدند كه مانند آنها مىخورد و مىآشاميد . قوم نوح سپس او را گمراهشمردند و نيز گفتند كه تنها فرومايگان قوم- يعنى فقرا و مساكين و مستضعفين - به او ملحق شدند .
قرآن كريم در اين باره اشارهاى مىكند ومىفرمايد: «پس آن عده از قومش كه كافر شدند گفتند ما تو را جز انسانى مانند خود نمىبينيم و كسانى را كه از تو پيروى كردند جز گروهى اراذل سادهلوح نمىبينيم ؛ وبراى شما فضيلتى نسبت به خود نمىبينيم بلكه شما را دروغگو تصوّر مىكنيم»[5] .
قرآن مجيد هم چنين در اية ديگرى مىفرمايد : «اشراف قومش به او گفتند : ما تو را در گمراهى آشكارى مىبينيم؛ گفت اى قوم من! هيچگونه گمراهى در من نيست ؛ ولى من فرستادهاى از جانب پروردگار جهانيانم؛ رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مىكنم و خيرخواه شما هستم ؛ و از خداوندچيزهايى مىدانم كه شما نمىدانيد.
آيا تعجب كردهايد كه دستور آگاه كننده پروردگارتان بوسيلة مردى از شما به شما برسد ، تا (از عواقب اعمال خلاف) بيمتاندهد (و در پرتو اين دستور) و پرهيزكارى پيشه كنيد، شايد مشمول رحمت الهىگرديد؟!»[6] .
با وجود اين كه اشراف و كافران مقابل دعوت او ايستادند ، اما نوح (ع) در مقابل به دعوت و فراخوان خود ادامه داد .ايشان در حالى كه با وسايل مختلف و از طريق گفتگو سعى مىكرد آنان را قانع كند، انتظار پاداش عملش را به صورت مال يا مقام نداشت و تنها خواستة او پاداش وجزاى الهى بود.
اشراف و كفّار بين خود و بين فقرا و وتهيدستانى كه از نوح تبعيت مىكردند تفاوتهاى مالى و اجتماعى مىديدند و از قبول دعوتش امتناع مىنمودند. آنان شرطهايى براى نوح تعيين كردند؛ كه مىبايست شرطها را به اجرا در بياورد ، تا آنان ايمان بياورند .
از جمله اين كه فقرا و مستمندان را ازخود دور كند و آنها را از دعوت خارج سازد. ولى نوح (ع) خواست آنان را نپذيرفت؛ زيرا فقرا به او و دعوتش ايمان آورده او براين باور بودند كه بازگشت حقوق از دست رفتة شان كه بوسيله طبقه ستمگر چپاول شده بود، بهدست نوح (ع) وبا دعوت او محقق مىشود .
نوح (ع) خواستة اشراف را نپذيرفت؛ زيرا به آنچه كه انجام مىداد آگاه بود و بصيرت مند. و اشراف و كفار بههيچ وجه نمىتوانستند او را در صورتى كه به آنان روى آورد از جزا و عقاب اخروى نجات دهند . روشى كه نوح برگزيد توانست تمايز و تفاوت طبقاتى (اجتماعى) را از بين ببرد، و تنها الگوى مورد قبول در تفاوت گذاشتن و برترى جويى را تقواى الهى ونزديكى به خداوند قرارداد :
قرآن مجيد كلام خدا نوح را چنين ذكر مىكند : «اى قوم من ! به من خبر دهيد اگر من دليل روشنى از پروردگارم داشته باشم ، و از نزد خودش رحمتى به من داده و بر شما مخفى مانده باشد، آيا ما مىتوانيم شما را به پذيرش اين دليل روشن مجبور سازيم ، با اين كه شما كراهت داريد ؟ ! اى قوم من بهخاطر اين دعوت اجر و پاداشى از شمانمىطلبم؛ اجر من تنها بر خداست. و من، آنها را كه ايمان آوردهاند ، بخاطر شما از خود طرد نمىكنم.
چرا كه آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند كرد (اگر آنها رااز خود برانم در دادگاه قيامت خصم من خواهند بود)؛ ولى شما را قومى جاهل مىبينم. اى قوم من چه كسى مرا در برابر (مجازات) خدا يارى مىدهد اگر آنان را طرد كنم ؟ آيا انديشه نمىكنيد ؟ !»[7] .
آخرین ویرایش: