• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

تیمآرِسْتآني‍ توء‍؛ کآش‍ تَجويزَت‍ کُنَند

  • نویسنده موضوع 'mobin
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 18
  • بازدیدها 644
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

'mobin

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,500
لایک‌ها
20,695
امتیازها
138
کیف پول من
500
Points
0
نگفتم برات. ینی دکتر گفته نگیم. میگه اگه از قدیما حرف بزنید ینی خوب نشدید. باز باید بمونید تو این زمستون سرد بی بارون بی خورشید. چیه این دنیا؟همش سکوت. همش ابر. نگفتم برات. یه شبایی میرم روی شاخه بلنده ی درخت بلوط حیاط آسایشگاه صدای کلاغ درمیارم. بس که میدونم از کلاغ بدت میاد. ینی میخوام بگم حتی اگه از من بدت بیاد بهتره از اینکه اصن انگار نه انگار که منم هستم. چطوریه که دلت برام تنگ نمیشه؟ نمی بینی منو. نمیخوای. نمی شناسی. این همه برف اومد، بارون اومد، یه بار صدام نکردی. ببین اسممو بلدی هنوز؟ یا نه اصن یادت رفته؟ اونقد که جا نبود منم بمونم گوشه ی دلت. چهار شب پیشا به پرستار گفتم دستامو نبنده به تخت. قول دادم پیشونمو دیگه با پیچ گوشتی زخم نکنم که مورچه ها بریزن بیرون. پرستار پیره مثه همه ی پیرا مهربونه. قبول کرد. اومدم نشستم تو محوطه با عکس تو و آتیش و صدای دور یه جغد بدبختی که خوابش نمی برد. عکستو انداختم تو آتیش، گفتم اصن بسوزی حالا که اینقد می سوزونی. دلم نیومد. عکستو از آتیش و خاکستر کشیدم بیرون. حالا نگا کن...کف دستم یه تاول بزرگه به نشونه ی اینکه هنوز می خوامت. هر چند دقیقه یه بار به تاول نگا میکنم که یادم نره هنوز اهلی تو ام. حالا من هیچی نمیگم درست. اما تو اینقد بد نباش. بیا به دیدن من. مگه نگفتی اگه خوب شم میای منو می بری پارک ملت بقل اون مجسمه که اولین بار منو بوسیدی. خوب شدم دیگه! بیا منو ببر. نوازشم کن. دلم آ*غ*و*ش بی دغدغه می خواد.
میای؟نمیای. یادته؟یادت رفته. میخوای منو؟نمیخوای. دوسم داری؟ نداری. نداری؟ اگه نداری که چیه این همه نوشتن و گفتن؟ فردا خورشید که دربیاد میرم واسه همیشه. اما یادت نره که یادم نرفت دوسِت دارم. اگه خواستی یا نخواستی. اگه بودی یا نبودی.
حمید سلیمی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,500
لایک‌ها
20,695
امتیازها
138
کیف پول من
500
Points
0
امشب با هم فیلم می بینیم ، یک فیلم گریه دار که تو از ب*غ*ل من تکان نخوری و هی هق هق کنی و هی ببوسمت و قلقلکت بدهم و باز گریه ات بند نیاید . امشب برایت شاملو می خوانم که قول داده بودم ، با هم م**س.ت می کنیم ، با هم تانگو می رقصیم . با هم شام می خوریم ، شامی که من برایت پخته ام با فلفل زیاد که از تندیش اخم کنی و بدخلق شوی و من ببوسمت که یعنی لطفا مرا بیشتر از اینها دوست داشته باش . بعد کنار هم دراز می کشیم ، برایت شازده کوچولو می خوانم و آنجا که شازده دنبال دوست مار می گردد با هم بغض می کنیم . بعد من تمام اندوهم نگاه می شود و زل می زنم به روی ماهت و با حسرت می گویم نمی شود خیال نباشی ؟ لابلای گریه ها می خندی و می گویی نه . و می روی . و می روی ، و عذاب شب باز نازل می شود ....
حمیدسلیمی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,500
لایک‌ها
20,695
امتیازها
138
کیف پول من
500
Points
0
نکنه یکی بیاد برات شعر بگه منو یادت بره؟ هان؟ نکنه بلدتر باشه تو رو؟ نکنه قشنگ باشه، دلت بلرزه؟ نکنه بیاد دستاتو بیگیره محکم، خلاص شی از فکر من؟ نکنه اصن منو یادت رفته؟ نکنه دلت نخواد یه وقتایی در شبانه روز - بیست و چهارساعته ها لامصب - بیشینی به من فک کنی که تموم وجودم خواستنت بود؟ نکنه یکی بیاد دست ببره تو موهات، زیر گوشت پچ پچ کنه دلت بلرزه واسش؟ نکنه بری بغلش؟ نکنه دستات یخ کنه بری قایمشون کنی تو دستای یکی دیگه؟ نکنه یادت نباشه من رو؟ نکنه یکی بیاد بیشتر از من واست بمیره، سبک شیم پیشت؟ نکنه دستاتو باز کنی اون مدلی، ب*غ*ل بخوای ازش؟ نکنه مژه هاتو بیشتر از من دوست داشته باشه؟ نکنه نگاش کنی، از اون نگاها که منو می کشت؟ نکنه یکی بیاد خل و چل نباشه، همچی موقر و درس حسابی باشه عاشقش بشی؟ بدم میاد از این آدم حسابیا...

میگم نکنه راست میگن این اهالی؟ نکنه اصن یادت نیست؟
ننداخته باشی دور اون دیوونه بازیا رو، اون ب*و*س و بغلا رو؟
یادته اصن اون منِ یاغی رو که آروم شده بود تو بغلت؟ یادته. یادت نیست؟ یادته.
درسته هیچی نمیگی، صدات نیست، دستات نیست، ولی یادته. یعنی باس فک کنیم یادته وگرنه که چه کاریه راه بریم تو شهر؟
نفس بکشیم به هوای کی؟ یادته...
حمید سلیمی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,500
لایک‌ها
20,695
امتیازها
138
کیف پول من
500
Points
0
حالا اگر بودی، لابد دراز کشیده بودم و سرم را گذاشته بودم روی پاهایت و گیسوانت را ریخته بودی روی صورتم و داشتم برایت از سفر چندروزه ام می گفتم. از ساحل نوشهر و آدمهای گرم و مهربانی که دیده ام و از روزهایی که با پسرم دیوانه وار به هر اتفاق ساده ای از ته دل خندیدیم و انگار نه انگار که این میکده بی ساقی مانده. و از این که هنوز آب دریای شمال اکسیر حیات است برای من و از نو زنده ام میکند و وادارم میکند به عاشق شدن فکر کنم. از این که درختهای پرتقال دم سحر با شاخه هایشان به هم سلام میکنند. از این که گربه طوسی ویلای کناری پایش خوب شده و می دود. از این که جاده چالوس چرا این همه بی رحمانه زیباست ، از این که باران پاییزی مستت می کند وقتی زیرش بایستی وبه کسی که دوستش داری فکر کنی. همینطور برایت یک بند حرف می زدم و تو هم آرام نوازشم می کردی و منتظر بودی که خوابم ببرد و مادرانه دعوایم میکردی که خسته ای پیرمرد، بخواب. بعد هم ریخت ماهت را کج و کوله میکردی و غرغر میکردی که آخرش تو از بی خوابی میمیری. و باز هم زیبا بودی، و باز هم نمی دانستی من از بیخوابی نمی میرم، از نبودن تو شاید.
اگر بودی لابد حالا داشتم از سفر چند روزه ام برایت می گفتم. نه. چه حرفها.... اگر بودی مگر مرض داشتم بدون تو به سفر بروم؟ اگر بودی جهان همچنان در کتف بر*ه*نه تو خلاصه می شد و پیراهن من بر تن تو که هرم گرمای تنت را ذخیره می کند برای همه زمستان های سرد فراق، و صدای نفسهایت وقتی خوابی، و انگشتهای باریک بلندت وقتی نوازش می کنند. کتاب آسمانی کوچک من بودی، که من بی جبراییل و بی وحی و بی پیامبر مومن شوم به اعجاز آ*غ*و*ش تو. حی علی الشراب ل**ب سرخ تو ای غزل.....
ای پادشه خوبان، خورشید جهان سرد؛ من مانده ام و دوریت، یک بو*س*ه به من برگرد ...
حمیدسلیمی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,500
لایک‌ها
20,695
امتیازها
138
کیف پول من
500
Points
0
گلوت حساسه به گرد و خاک، اگر درد گرفت لیموترش و لیموشیرین رو قاطی کن با عسل، اول صبح یه لیوان بزن به ب*دن روبراه میشی. لباس گرمم ببر، اونجا شباش سرده باز نری سرما بخوری تحفه. شارژر اصلیت رو نبر، جا میذاری دوباره حرص میخوری. شال روشن بهت خیلی میاد رنگی رنگی ببر، اما دو تا تیره هم بردار اگه خواستین محله های قدیمی شهرو بگردین اونجا هنوز بافتش سنتیه. بهش بگو حتما قبل از این که بخوابی ماچت کنه، لوس نکبت. بگو گردنتو ب*و*س کنه، چهار بند انگشت زیر گوش چپت رو. قبل از توئم نخوابه، بیخواب میشی تو. صبحونه سرشیر نخور با اون معده ضعیفت، جوگیر نشی؟ لوسیون ب*دن ببر، ضدآفتابت جا نمونه تو کشوی دراور. اگه شب راهی شدین تو رانندگی نکن، زرتی خوابت میبری دور از جون یه طوریتون میشه خوابالوی خوشمزه.
بعد، انگار از خواب بیدار شده باشه، همه چی یادش اومد. همه رو پاک کرد. به جاش نوشت: حرفی نمونده دخترک، گفتنی ها رو گفتیم، حرف عقلت درست تر بود خوب کردی گوش کردی. سفر خوش بگذره. من شمارتو پاک کردم، توام پاک کن. ببخش که بلاکت میکنم.
بعد موبایلشو خاموش کرد. راه افتاد بره شب گردی، روح سرگردون کوچه های خلوت بی عابر بشه. و سعی کرد همونطور که مشاور یادش داده به یه دلفین حامله فکر کنه، نه به زنی ظریف، که روی صندلی کنار راننده خوابش برده، و نور آفتاب از همیشه زیباترش کرده. زیبا و بوسیدنی. در انتظار تماس لبهای گرم کسی که....

حمید سلیمی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,500
لایک‌ها
20,695
امتیازها
138
کیف پول من
500
Points
0
یک/ گفت میدونی این نویسنده ای که تازه مرده خودکشی کرده؟ گازو باز گذاشته و تموم. گفتم میدونم، نگران نباش، خونه من پنجره زیاد داره نمیشه با گ*از خودکشی کنم. غش غش خندید. گفتم وقتی الکی میخندی زشت میشی. گفت تو همیشه زشتی. گفتم واسه همینه که دوستم نداری. گفت دارم، خر. گفتم نه، فقط نگرانم میشی. نگران میشی نباشم، کسی نباشه نگرانش بشی. گفت باز شروع نکنا، من با بچه ها بیرونم، شب زنگ میزنم حرف میزنیم، خب؟ گفتم خب. من می دونستم زنگ نمیزنه، اون هم می دونست من با گ*از خودکشی نمیکنم. داشتیم دوستانه خداحافظی می کردیم، تا بازی بعدی.

دو/ گفت من اون وقتا دوست داشتم از تو یه دختر داشته باشم. گفتم دیره حالا، بذار فردا صحبت می کنیم ببینیم چیکار میشه کرد. خندید، گفت تو جدی هم میشی؟ گفتم ظهرها، دو تا چهار. گفت میدونی هیشکی اندازه تو منو تو زندگیم نخندونده؟ گفتم میدونم. واسه همینه که نمیشه از من دختر داشته باشی. گفت وا. گفتم والا. دلقکها پدرهای خوبی نمیشن، همه دنیا سیرکشونه، هیچی رو جدی نمی گیرن، یهو می بینن پیر شدن هیچ گهی نشدن. واسه همین یه جا باید از سیرک اخراجشون کنی، بری زن اون مدیر سیرک بشی که خارجی بلده. گفت وقتی تلخ میشی ها، اَه، حالم ازت به هم میخوره. گردنشو ب*و*سیدم گفتم خوابیم مثلا، هی حرف نزن بیدار میشیم. سرشو قایم کرد تو گودی بین شونه و گر*دن من. خوابید. بوی موهاش مستم کرد، ولی هیچی نگفتم. خوابیدم.

سه/ چند قرن پیش بود؟ کی یادشه؟ گفت من آخر همین ماه دارم میرم. هیچی نگفتم. گفت انتخاب خودم که نیست، مجبورم، اینجا میشه آخه زندگی کرد؟ هیچی نگفتم. گفت دق نده منو. چیکار میشد کرد که نکردم؟ هیچی نگفتم. چشماش پر شد، خالی شد، هیچی نگفتم. گفت یه کلمه بگو منو می بخشی. خم شدم کف دست راستشو ب*و*سیدم، هیچی نگفتم. ماه داشت از پشت دریاچه شورابیل بالا می اومد، گفت یه شعر میخونی برام؟ هیچی نگفتم. هیچی نگفت. ماه خودشو کشوند تا وسط آسمون، بی رنگ و بی رمق. خودش هم می دونست هیچ جای دنیا رو روشن نکرده.

چهار/ گفت تو خودت خبر نداری، اما من هرشب تو ب*غ*ل تو میخوابم تو خیالم. واژه هاتو تن می کنم، نوشته هاتو می پوشم، میخوابم تو بغلت. نگاه کردم به مسیجش، خواستم بگم بابا صاحب حسن، دست بردار. دلتو گرفتی دستت، هر ده دقیقه یه بار به یه خر تازه می بندیش، ما رو چیکار داری این وقت شب؟ نگفتم. گفتم شب خوش، ممنونم که می خونی.

پنج/ گفت موهام ریخته زشت شدم؟ گفتم زشت بودی تو. خم شدم بین ابروهاشو ب*و*سیدم. گفت سر خاک من گریه نکنین. تو نذار بچه ها گریه کنن. اصلا نیاین. گفتم باشه بابا، هی ور ور. هی اون گفت، من گفتم. منو خندوند، خندوندمش. پرستار اومد آمپول آرامبخشش رو زد که بره برای عمل. گفت من برنمیگردم به این اتاق و این بو و این تخت، گفتم غلط میکنی. برنگشت. سرخاکش گریه نکردیم. مارال سازدهنی زد، بقیه حرمت قولی که داده بودیم رو نگه داشتیم. همیشه با خودم فکر میکنم اون موقع که پرسید حالا که موهام ریخته زشت شده باید می گفتم نه بابا قرص قمر، زشت نمیشی تو که، همین که بخندی دل دنیا آب میشه.

شش/ علی تو فیلم "چیزهایی که هست نمی دانی" میگه: من همینجوریم. همیشه وقتی باید یه کار مهمی بکنم، یهو هیچ کاری نمی کنم. منم همینجوریم. همیشه وقتی میخوام یه چیز مهمی بگم، یهو هیچی نمیگم.

هفت/ شب بخیر، شب
حمیدسلیمی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,500
لایک‌ها
20,695
امتیازها
138
کیف پول من
500
Points
0
حالا که مرا نداری، کسی هست مراقبت باشد؟
کسی هست وقتی دلت گرفته تو را بخنداند؟
کسی هست وقتی خوابت نمی‌برد بنشیند تا خود صبح با تو حرف بزند؟
کسی هست؟ کسی هست مثل من حرصت بدهد و با اخم نامش را که صدا می‌کنی برایت بمیرد؟
کسی هست نوازشت کند؟
کسی هست بداند کدام آهنگ را برایت بگذارد وقتی دلت گرفته ؟ کسی هست آهنگهای غمگین را تندتند رد کند؟
کسی هست درباره کتابی که می‌خوانی با او حرف بزنی؟
کسی هست؟ کسی هست همینطور که راه می‌روی برایت بمیرد؟
کسی هست کف دستت را ببوسد و م**س.ت شود از بوی تنت، عطر گندم خام؟
حالا که مرا نداری، تنها نمانده‌ای؟ دلتنگ نیستی؟ دلت بو*س*ه و نوازش نمی‌خواهد؟ دلت یک مرد کلافه نمی خواهد که از همه دنیا پناه بیاورد به امن آغوشت؟ دلت یک کشتی شکسته نمی‌خواهد که در بندر دستانت پهلو بگیرد؟ دلت تنگ نشده برای این که بخندانمت، و بعد برگردی و نگاهم کنی که محو شده‌ام در حالت چشمانت، وقتی که می‌خندی از ته دل؟
خوش به حال باد. خوش به حال ماه. خوش به حال رژ لبت. خوش به حال شال آبی لعنتیت. خوش به حال آینه‌های آسانسور. خوش به حال خورشید. خوش به حال راننده‌های تاکسی که روزی دوبار صدای تو را می‌شنوند. خوش به حال تمام هفت میلیارد و خرده ای آدم دنیا، که می توانند صدایت کنند و جوابت سکوت نباشد.
حالا که مرا نداری...می‌بینی؟ مرا نداری. چه اهمیتی دارد بعد از این جمله لعنتی چه می نویسم...
حمیدسلیمی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,500
لایک‌ها
20,695
امتیازها
138
کیف پول من
500
Points
0
نیگا چه قشنگ خوابیدی. آدم دلش نمیاد چش برداره از نیگا کردن تو. الان خیلی ساله اینجا وایسادم نیگات میکنم. نیگا میکنم، خوابیدی، مژه های بلندت رو نیگا میکنم، می میره آدم براشون. میخوام بیام پشت پلکاتو م*اچ کنم، وقتی بیداری نمی بینمشون. ابروهات نزدیک شدن به هم. اخم کردی؟ خواب بد نبینی دورت بگردم. همه خواب بدا مال من، تو خواب نوتلا ببین که دوست داری، خواب منو نبین که دوسم نداری و اخمت میاد. وایسادم اینجا، دوراز تنت، نیگا میکنم به نفس مرتبت. گر*دن بلورت هی به من میگه بیا ماچم کنم، اما قرصامو خوردم، نمیام. بیام ماچت کنم فردا باز دکتر میگه دیوونه رو ببرین سرشو برق بذارین. از اون قرص آبی ها هم میده که هی بخوابیم عین مرغ. مرغ نیستم که من، گنجیشکم. صبحا جیک جیک بیدارت میکنم، میام می شینم کف دستت. به من چه که بقیه نمی بینن.
نگفتم برات. از وقتی وایسادم به نیگا کردن این عکست، دکتر قطع امید کرده. گفته کسی کار نداشته باشه به من و تو. گفته این اوضاعش خرابه، قرصاشو قطع کنین راحت بشه. دیدی گفتم روشو کم میکنم. جعلق با اون عینکش فک کرده هرکی عینک داره بلده. زکی. هی شب تا صبح صبح تا شب حرف میزنم باهات، بده که جواب نمیدی. بدی عکسا همینه که فقط نیگات میکنن. آدم نمیدونه حال دلشون چیه. خدا کنه حال دلت خوب باشه، هم حال دل عکست، هم حال خودت. این یارو جدیدیه که دلتو برده بلده قبل خواب تو رو یه عالمه بخندونه؟ بلده. بلد نبود که یادت نمی رفت ما رو. عکست خوبه، یادش نمیره. همش هست، هرچقدم نیگاش کنیم سرمون داد نمیزنه.
دلبر، چارشب پیشا وصیت نومه نوشتم. گفتم منو خاکم کنن کف دستت. عین دونه. سبز میشم، گل میدم. گل رو میزنی گوشه موهات، دلبرتر میشی، یارو جدیدیه میمیره برات. نکنه من نباشم کسی نمیره برات؟ چشماتو بستی تو عکس، نیگامون نمیکنی. نمی نگری، دلبرانه نمی نگری. کاش ل**ب واکنی یه چیز بگی شب چکه نکنه رو من عین قیر مذاب. چه بده که عکست مث خودت نیست که بلد باشه بخنده و وسط خنده اسم منو صدا کنه و یه میم بچسبونه آخرش و دنیای کوفتی رو قشنگ کنه.
عکسا همینن. نیگا میکنن به آدم؛ منتظرن تموم بشی و دست از نیگا کردن ورداری و بری قرصاتو بخوری. مام که اینجور، سمج. شبت بخیر خورشید خانوم، ماه آسمون، بالا بلند، سرو قشنگ. شبت بخیر صنوبر غمگین که منو یادت رفته.
شبت بخیر جان جهان، آروم بخواب. حال تو خوش باشه، بخنده چشمات، واسه ما همین عکست بسه. گور پدر حال دل تشنه ما...

حمید سلیمی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,500
لایک‌ها
20,695
امتیازها
138
کیف پول من
500
Points
0
نگفتم برات ، یعنی یارو دکتر جدیده گفته نگم .
اگه میشد برات بگم، تعریف می کردم شبایی که بارون میاد این نبودنت میشه دق، می شینه بیخ گلوی ما.
هی فکری این یارو جدیده حواسش هست بهت؟ بلده با تو راه بره زیر بارون؟ بلده تو رو بخندونه؟
نکنه یه وقت تو رو برنجونه از خودش؟ نکنه بلد نباشه؟ بلده دستاشو بندازه دور کمرت قربون صدقت بره؟
گم بشه تو چشات، وقتی می خندی؟
بلده . بلد هم نباشه، تو یادش میدی.
شبایی که بارون میاد ما می شینیم اینجا کنج آسایشگاه، ماییم و این دیوونه قدیمیه که میشناسی و چند تا دیوونه دیگه.
یکیمون آواز میخونه، بقیه یاد خودشون میفتن، یاد دلبر، یاد بیکسی. نوبتی می میرن تا صبح. سخت میگذره شبای بارونی.
نگفتم اینا رو که دلت بگیره. نگرانتم، نباید باشم، دکتر زیاد بهم میگه، ولی هستم.
دلت اگه گرفت، موهاتو باز کن، یه جایی که باد خوب بیاد وایسا.
عطر موهات که برسه به من، می دونی که دیوونم، شهرو به هم می ریزم، خودمو میرسونم بهت.
همیشه بخند. دیوونه که نمرده، میاد می خندونتت.
همین.خلاص ......

حمیدسلیمی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin

'mobin

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,500
لایک‌ها
20,695
امتیازها
138
کیف پول من
500
Points
0
بیدار که می شوم...
چشم هایم را باز نمی کنم...
همانطور که خوابیده ام ...
می غلتم به سمت تو....
خودم را می چسبانم به تن داغت ...
کتف بر*ه*نه ات را می*ب*وسم ...
تو خودت را می چسبانی به من ...
و آغوشم را فتح می کنی...
دستم حلقه می شود ...
دور تن کوچک خواستنی تو ....
سرم را غرق می کنم لای موهایت ...
که همیشه بوی بهار می دهند ...
به نیت تبرک و شفا...
نفس های تو را می نوشم ...
گرمای تنت را به تن می کنم ...
تا روئین تن شوم...
بعد ، آرام زیر گوشت زمزمه می کنم ...
ببین دست هایم از تو دورند ...
ببین پاهایم مرا به تو نمی رسانند ...
ببین روی دست زمانه مانده ام...
جواب که نمی دهی ...
می فهمم روز تازه ای آغاز شده...
چشمهایم را باز می کنم ....
هوا هنوز تاریک است...
کنار پنجره می ایستم ...
و به روی خود نمی آورم ...
که چقدر نیستی....
آفتاب به تدریج به آسمان می رسد
روز بر می آید ...
و من میان مردم گم می شوم ...
و در تمام روز وانمود می کنم ...
از یاد برده ام مرا از یاد برده ای....

حمیدسلیمی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : 'mobin
بالا