چشمان اشک آلود| فاطمه احمد هویدی کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

فاطمه احمدهویدی

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-25
نوشته‌ها
421
لایک‌ها
3,194
امتیازها
63
محل سکونت
آوان
کیف پول من
-112
Points
0
نام دلنوشته:چشمان اشک آلود
نام نویسنده: فاطمه احمدهویدی

مقدمه :
درحال خفه شدن بودم که چشمانم را که باز کردم انگار که اجازه صادر شده باشه اشک هایم بی سر و صدا ریختند.
خدانکند بغض در گلوی کسی بنشیند
مخصوصا این بغض هایی که خیال پا شدن ندارند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : فاطمه احمدهویدی

فاطمه احمدهویدی

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-25
نوشته‌ها
421
لایک‌ها
3,194
امتیازها
63
محل سکونت
آوان
کیف پول من
-112
Points
0
خیلی سخته؛ در جایی بنشینی ، وسط گریه هایت
یک نفر ببیند که چگونه زار میزنی!
و تو مجبور باشی با همان اشک ها ، لبخند بزنی.
و این لبخند ؛چه تلخ تر از هر زهری‌ست.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : فاطمه احمدهویدی

فاطمه احمدهویدی

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-25
نوشته‌ها
421
لایک‌ها
3,194
امتیازها
63
محل سکونت
آوان
کیف پول من
-112
Points
0
به جایی رسیده‌ام که خودم برای خودم دل میسوزانم و اشک میریزم و به حال بد خود ناسزا میگویم.
گویا این درد ها، تمامی ندارد!
گویا تا هلاک نشوم از این بخت بد، تمام نمیشود!
افسوس ....
افسوس که چشمانم دیگر تاب و تحمل اشک ریختن های مداوم را ندارد.
زیرا که دیگر سویی ندارد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : فاطمه احمدهویدی

فاطمه احمدهویدی

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-25
نوشته‌ها
421
لایک‌ها
3,194
امتیازها
63
محل سکونت
آوان
کیف پول من
-112
Points
0
چشمانم را می بندم و با بغض می خندم
خنده ای تلخ، پر از هق هق های زجر آور
کاش کسی مــــــرا می فهمید،
کاش قلبِ کسی برای زجه هایم می تپید،
خنده هایم اشک می شوند و مروارید وار پایین می چکند.
چشم که باز می کنم، انگار سوزنی تا انتها در مردمک چشمانم فرو می رود و جز آه واژه ای بر لبانم جاری نمی شود...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : فاطمه احمدهویدی

فاطمه احمدهویدی

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-25
نوشته‌ها
421
لایک‌ها
3,194
امتیازها
63
محل سکونت
آوان
کیف پول من
-112
Points
0
و باز هم بغضی به اندازه حبه قند در گلویم می‌نشیند و خیال رفتن ندارد، امان از این بغض ها که نه می‌شود با یک لیوان چای آنرا خاموش کرد نه با گریه!
هرچند که می‌توان گریه کرد ولی گناه این چشمان چیست؟
که محکوم به اشک آلود بودند هستند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : فاطمه احمدهویدی
بالا