《نقد رمان تخدیرهای ثانیهای》
1:ابتدا از خلاصهی رمانتون شروع میکنم.
خلاصهی شما به خوبی کنجکاو کننده بود؛ اما ای کاش از واژههای روحیه بخش بیشتری استفاده میکردید.
این نکته که پیشگفتار بود و شما زیاد عاشقانه نبودن رو ذکر کردید، به ناخودی بسیاری از خوانندههایی که قرار بود به سمت داستان کشیده بشن از خوندن پشیمون میشن.
از همون ابتدا همه چیز رو لو ندید!
در منولوگ و دیالوگ تنها باید از ... استفاده کرد؛ نه بیشتر و نه کمتر.
به طور مثال:
- چی..... چی گفتی؟
- چی.. چی گفتی؟
- چی... چی گفتی؟
استفادهی زیادی ... در منولوگ جایز نیست.
مقدمه خوب، کوتاه و مرتبط با نام رمان و خلاصهاش بود؛ اما مشکلی که وجود داشت تکرار زیاد و نامرتبیاش بود.
《تیک تاک ساعت...یک گلوله..و یک جسم بی جان..نه! سخت در اشتباهید.به این سادگی ها کسی نمیمیرد.》
تیک، تاک ساعت، یک گلوله و جسمی بیجان! نه... سخت در اشتباهید؛ چرا که به این سادگی کسی نمیمیرد.
《در این موقعیت خبری از هیچ قهرمانی نیست که مسیر گلوله ها را منحرف کند. گلوله های سمی! ثانیه ای در وجود نفوذ می کنند.》
در این موقعیت، خبری از هیچ قهرمانی نیست که مسیر گلولههای سمی را منحرف کند!
گلولههای سمیای که ردپای خون، به سوز و گداز میکشاندش و به ثانیه نکشیده در وجود نفوذ میکنند...
به جملههاتون، با دادن واژههای متفاوت، شاخ و برگ بدید.
《دستش را از شیشهی ماشین بیرون آورده بود و با کف دست...》
خب ببینید دوست عزیز تکرار در یک جمله، جالب نیست.
میتونستید بنویسید:
آرنجش را تکیه به لبهی پنجرهی ماشین داده بود و با دست آزادش، روی فرمان با ریتم ضربه میزد.
شما نوشتید بدنهی ماشین!
بدنهی ماشین خارج از داخل ماشینه و سرنشین شما هم داخل ماشین نشسته پس چطور به بدنهی ماشین ضربه میزد؟!
بر فرض مثال بدنهی داخل ماشین باشه، کدوم قسمتش؟!
فرمان، دستگیره، شیشه، صندلی و... کدوم؟!
در رمان، تنها از خط هایفن(-)باید استفاده کرد که خوشبختانه کاملاً رعایتش کردید؛ اما لطفاً بعد از هر هایفن یک فاصله هم بگذارید.
بطور مثال:
- امشب چطور بود؟
- اسم دوستت چیه؟
استفادهی نادرستی که از علائم نگارشی داشتید، آنچنان توی چشم نبود، اما جایز بود که به درستی استفاده کنید تا باعث راحتی خواننده بشه.
(،)زمانی که قراره مکث کنید، یک توقف کوتاه که جمله از نامفهومی در بیاد.
(؛)نقطه ویرگول هم برای زمانی که قراره جمله ادامه داشته باشه و بخواید قفلش کنید به جملهی بعد.
بطور مثال:
امشب خوب بود، مثل همیشه؛ اما باز هم مهراد نیامد!
فضاسازی نسبتاً خوبی داشتید و من به راحتی میتونستم توصیفات توی داستانتون رو درک، و در ذهنم تصور کنم که این خیلی عالی بود!
حجم منولوگهای شما زیاد بود و دیالوگها یا کم بودن یا بیشتر از چند خط و ادامهدار.
انتظار میرفت به نسبت مساوی منولوگ ک دیالوگ رو توی داستانتون بگنجونید.
از اونجا که دیالوگ، اصلیترینِ تک رمان است، شما در کم نوشتنش کوتاهی کردید. اما در عین حال، قوی بودن کلماتتون رو به رخ میکشوندید جزء جاهایی که خیلی ساده و بیهدف رد میشدید!
پارت ششم رمانتون:
《چرا هرموقع اسم زندان میآمد مردم به یاد آب خنک می افتند میافتادند و به زبان می آورند 》
این قسمت ذهنم رو درگیر کرد که این نویسنده هدفش از نوشتنش چی بود؟!
میافتند میافتادند و به زبان میآورند.
《آیرال دستی زیر گودی زیر چشمش کشید》
زیر رو دوباره در یک جملهی کوتاه تکرار کردید که درست نیست.
میتونستید بنویسید:
دستی زیر گودیِ چشمانش کشید...
ماضی و مضارع فعل هاتون رو رعایت نمیکردید.
هر سری واژه های در داستانتان متفاوتتر میشد و همین موضوع به ادامه دادنش امیدوارم میکرد. خیلی خوب تونستید از پسش بربیاید.
قلم نسبتاً روان و گیرایی دارید و همین باعث جذب خواننده میشه.
ایده پردازی تا حدودی درست و شخصیتهایی که انتظار میره توصیف بیشتری ازشون بشه.
امیدوارم با روحیهی نقد پذیریِ بالاتون، تونسته باشیم به قلمتون حداقل کمکی کرده باشیم.
موفق و مانا باشید.