مگر گناهم چه بود
مگر چه گفتم
کاش انقدر بی رحم نبودی
کاش کمی هم مثل من سکوت بلد بودی
مگر چه گفتم
کاش انقدر بی رحم نبودی
کاش کمی هم مثل من سکوت بلد بودی
دلنوشته سکوت | ملیکا قائمی کاربر تک رمان
- نویسنده موضوع miss_meli
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 24
- بازدیدها 2K
- Tagged users هیچ
ساعت تک رمان
سنی ندارم؛
اما بعضی وقت‌ها،
با دیدن بعضی ادم‌ها،
حس می‌کنم هیچ‌چیزی از همین یذره سنم نفهمیدم...
حس می‌کنم خیلی عقبم.
خیلی جا موندم و شاید ارزوی خیلی چیزها روی دلم مانده...
اما بعضی وقت‌ها،
با دیدن بعضی ادم‌ها،
حس می‌کنم هیچ‌چیزی از همین یذره سنم نفهمیدم...
حس می‌کنم خیلی عقبم.
خیلی جا موندم و شاید ارزوی خیلی چیزها روی دلم مانده...
گشته ام ان م*ست مجنون و همان دلبر خاموش
گشته ام دست برگریبان و همان چنگ بر زلف پریشان
نیست معشوق و همان سو نیست دیگر دل خوش
نیست لیلا و دمی حال زلفش داده برباد
گشته ام دست برگریبان و همان چنگ بر زلف پریشان
نیست معشوق و همان سو نیست دیگر دل خوش
نیست لیلا و دمی حال زلفش داده برباد
خسته که میشوی رنگ میبازی
رنگ مرگ مهمان جان شیرینت می شود
از زمین و زمان دل میبری و دیگر سنگینی هیچ نگاهی را حس نمیکنی
رنگ مرگ مهمان جان شیرینت می شود
از زمین و زمان دل میبری و دیگر سنگینی هیچ نگاهی را حس نمیکنی
پایان دلنوشته سکوت
ارزشمند - دلنوشته سکوت | ملیکا قائمی کاربر تک رمان
"به نام خالق هستی" نام دلنوشته: سکوت ژانر: تراژدی مقدمه: هیس! حرف نزن! ساکت. گفتم ساکت! این‌جا سرزمین گوش‌های خاموش است. این‌جا کسی صدایت را نمی‌شنود. پس، الکی؛ حرف نزن.
forums.taakroman.ir
موضوعات مشابه
