• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

مصدر زندگی | poliouchos کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع atena.vd
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 306
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

atena.vd

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-04-22
نوشته‌ها
1,457
لایک‌ها
3,978
امتیازها
73
سن
19
محل سکونت
البرز
کیف پول من
4,396
Points
0

آخرین ویرایش:
امضا : atena.vd

atena.vd

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-04-22
نوشته‌ها
1,457
لایک‌ها
3,978
امتیازها
73
سن
19
محل سکونت
البرز
کیف پول من
4,396
Points
0
آخرین ویرایش:
امضا : atena.vd

atena.vd

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-04-22
نوشته‌ها
1,457
لایک‌ها
3,978
امتیازها
73
سن
19
محل سکونت
البرز
کیف پول من
4,396
Points
0
چشمانت
هرکجا که هستی، نگاهت را به سویم برگردان.
غرق شدن در چشمانِ‌ تو، ل*ذت بخش‌ترین مرگ دنیاست؛ این تن نیز ابدی‌ترین داوطلبِ ابدی غرق شدن است.
نگاهت را به من بسپار؛ چشمانِ نالانم، خواستارِ دیدن خویش از‌ دریچهء چشمانِ توست!

چشمانت را نبند؛ مبادا کور شوم، مبادا کور شوم!

الف‌. واودال
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : atena.vd

atena.vd

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-04-22
نوشته‌ها
1,457
لایک‌ها
3,978
امتیازها
73
سن
19
محل سکونت
البرز
کیف پول من
4,396
Points
0
مصدر
دردهایمان را چه‌کسی تسکین خواهد داد؟!
همان‌هایی زخم بر جانمان زدند، یا آنهایی که نمک بر روی زخم پاشیدند.
دردهایمان را چه‌کسی خواهد دید؟!
آدم‌هایی که چشم روی احساساتمان بستند، یا کسانی که درد را تا مغز استخوانمان جلو بردند.
مارا که خواهد دید؟!
اصلا مگر قرار است کسی ببیند؟!

محکوم شده‌ایم به نادیده گرفته شدن؛ محکوم!

الف. واودال
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
امضا : atena.vd

atena.vd

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-04-22
نوشته‌ها
1,457
لایک‌ها
3,978
امتیازها
73
سن
19
محل سکونت
البرز
کیف پول من
4,396
Points
0
حسـرت
آخر که مردیم چه؛ با حسرت هایمان چه کنیم؟
حسرت دویدن زیر باران؛ خنده‌ای ‌بلند!
حسرت بغض‌هایی که خفه کردیم وسنگ شدند در گلویمان. حسرت بازی‌هایی که از ترس سنمان نکردیم.
حسرت همهء آن کودکانه‌هایی که حرام شدند.
خب؛ حالا که قرار است بمیریم، بیا بی‌حسرت بمیرم یا حداقل، کم حسرت بمیریم.
دنیا ارزش این حسرت‌ها را ندارد؛ چرا باید حسرتِ حسرت‌هایمان را بخوریم؟!
بیا تا زنده‌ایم، بدویم.
جیغ بکشیم؛ بلند بخندیم!
در پیاده‌رو حواسمان باشد روی خط راه نرویم؛ به وقتش گریه کنیم.

بیا حسرت زندگی نخوریم!

الف. واودال
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : atena.vd
بالا