نام اثر: تو خستهاش کرده!
نام نویسنده: Essence
ژانر: عاشقانه، تراژدی
مقدمه:
نمیدانم چه بگویم، از کجا شروع کنم، یا حتی برای چه دست به قلم شدهام! فقط میدانم، «من» دلش میخواهد کمی بنویسد، درد و دل کند، چون... چون او خستهاش است! خیلی زیاد... میدانی دلیلش را؟
نه، نمیدانی، «من» هم چرایَش را برایت نمیگوید! پس، خودم میگویم... زیرا، زیرا، زیرا... اوه، چگونه بگویم؟ انگار چراغ نقطم به پت پت افتاده است و من را از ادامه دادن بازمیدارد!
باید بگویم، «من»، اجازه بده که بگویم! وگرنه هردوی ما، حتما از شدت قدرت چنگال خونین بغض ساکن در گلویمان، جان به جان و غمآفرینمان تسلیم خواهیم کرد!
«من» را، «تو» آزار میدهد! این دو، گرچه نام و نشانی ازشان پدیدار نیست، اما همیشه با تکرار تاریخ دردناک شکستن آن قلب زیبای سرخ شیشهای، با ریختن نگاه عمیقشان در دیدگان هم، دست به گریبان یکدیگر میشوند و با سر دادن فریاد سکوتی گوشخراش و سنگین و سهمگین، به دعوای سختی میپردازند... .
به «تو» بگویید، بگویید انقدر «من» را اذیت نکند! بگویید انقدر شکنجهاش ندهد! بگویید انقدر به سبب پناهندگیاش در قلب سفت و سخت یک آدم بی درک و فهم، بخاطر تنهایی و بدبختی و بی کسیاش، با تیزی و نمکدان به طرف وجود و دلش هجوم نیاورد! «من» درد میکشد چون «تو» خستهاش کرده است!
نام نویسنده: Essence
ژانر: عاشقانه، تراژدی
مقدمه:
نمیدانم چه بگویم، از کجا شروع کنم، یا حتی برای چه دست به قلم شدهام! فقط میدانم، «من» دلش میخواهد کمی بنویسد، درد و دل کند، چون... چون او خستهاش است! خیلی زیاد... میدانی دلیلش را؟
نه، نمیدانی، «من» هم چرایَش را برایت نمیگوید! پس، خودم میگویم... زیرا، زیرا، زیرا... اوه، چگونه بگویم؟ انگار چراغ نقطم به پت پت افتاده است و من را از ادامه دادن بازمیدارد!
باید بگویم، «من»، اجازه بده که بگویم! وگرنه هردوی ما، حتما از شدت قدرت چنگال خونین بغض ساکن در گلویمان، جان به جان و غمآفرینمان تسلیم خواهیم کرد!
«من» را، «تو» آزار میدهد! این دو، گرچه نام و نشانی ازشان پدیدار نیست، اما همیشه با تکرار تاریخ دردناک شکستن آن قلب زیبای سرخ شیشهای، با ریختن نگاه عمیقشان در دیدگان هم، دست به گریبان یکدیگر میشوند و با سر دادن فریاد سکوتی گوشخراش و سنگین و سهمگین، به دعوای سختی میپردازند... .
به «تو» بگویید، بگویید انقدر «من» را اذیت نکند! بگویید انقدر شکنجهاش ندهد! بگویید انقدر به سبب پناهندگیاش در قلب سفت و سخت یک آدم بی درک و فهم، بخاطر تنهایی و بدبختی و بی کسیاش، با تیزی و نمکدان به طرف وجود و دلش هجوم نیاورد! «من» درد میکشد چون «تو» خستهاش کرده است!
آخرین ویرایش: