دَرد مَنَم، دَردَ را به خوردم دادند.
با تار و پودم عجین شدهاس.
ویرانه مَنَم، ویرانهام کردند.
شکستن را بلدی؟ من بلد نبودم؛ اما
شکسته شدن را بلدم.
آنقدر شکستنم که، دیگر ترمیم نمیشوم؛
فقط به تیکههای شکستهام اضافه میشود.
با تار و پودم عجین شدهاس.
ویرانه مَنَم، ویرانهام کردند.
شکستن را بلدی؟ من بلد نبودم؛ اما
شکسته شدن را بلدم.
آنقدر شکستنم که، دیگر ترمیم نمیشوم؛
فقط به تیکههای شکستهام اضافه میشود.
آخرین ویرایش توسط مدیر: