خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • انجمن بدون تغییر موضوع و محتوا به فروش می رسد (بعد از خرید باید همین روال رو ادامه بدید) در صورت توافق انتشارات نیز واگذار می شود. برای خرید به آیدی @zahra_jim80 در تلگرام و ایتا پیام بدید

پرونده جنایی دختر کوچک من

  • نویسنده موضوع هستی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 105
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

هستی

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-04-28
نوشته‌ها
33
کیف پول من
1,049
Points
128
پرونده جنایی:
دختر کوچک من

نویسنده :
هستی

خلاصه: اعلام سرقت خودرو و کودک یک سال و نیمه در شهر خبر ساز شده است. همه ذهن هل از ماشین سرقتی دور شده و دعا می‌کنند که حداقل آن کودک ویدا سود تا اینکه غروب یک شهر ماشینی در ن*زد*یک*ی شهر پیدا می‌شود که شباهتی به آن ماشین سرقتی دارد.

این پرونده واقعی است فقط تغییرات جزئی اندک درآن داده شده است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

هستی

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-04-28
نوشته‌ها
33
کیف پول من
1,049
Points
128
پارت اول
هراسان و با ترس وارد اداره آگاهی می‌شود و تا به اتاق مسئول پرونده برسد یکی دوباری سرش گیج می‌رود. خانمی که وضع او را زیر نظر دارد به کمک او می‌رود و در خواست آب قند می‌کند. سربازی به کمک شتافته و آب قند را به او می‌رساند. بعد از اینکه آب را خورد گریه‌اش می‌گیرد و کمی بعد دوباره سمت اتاق مسئول میرود و در را میزند. با اجازه ورود واردشده و روی اولین صندلی می‌افتد. سروان که او را اینطور می‌‌بیند می‌پرسد:
- چیزی شده خانم؟
زن با صدای ضعیف می‌گوید:
- بچه‌ام.
سروان روی صندلی روبه‌روی او می‌نشیند و می‌گوید:
- بچه‌اتون چی؟
زن آرام ادامه می‌دهد:
- رفته بودم سوپر مارکت خرید کنم، دخترمم توی ماشین گذاشته بودم تا برگردم. وقتی برگشتم نه ماشین بود و نه بچه‌ای. از دوربین‌های سوپر مارکت پیگیر شدم متوجه شدم دو نفر ماشین‌رو دزدیدن.
و دوباره های های گریه می‌کند. سردان درحالی که او را به آرامش دعوت می‌کند پرونده‌ای برای او باز کرده و مشخصات ماشین و دختر بچه را در ان درج می‌کند؛ سپس از آن خانم می‌خواهد آرامشش را حفظ کند و به خانه برگردد تا مامورین پلیس پیگیر باشند. زن بلند شده و با خداحافظی کوتاهی از آگاهی خارج می‌شود و قدم زنان و چشمانی اشکی آرام به سمت خانه‌ می‌رود؛ خانه‌ای که قرار نیست صدای خنده‌های کودکش در آن بپیچد. بعنی چه بر سر کودکش امده بود؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

هستی

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-04-28
نوشته‌ها
33
کیف پول من
1,049
Points
128
پارت دوم
دو نفری که ماشین را سرقت کرده بودند به خارج از شهر رانندگی می‌کنند و در تلاشند تا کسی به آن‌ها شک نکند. نفر دوم نیز در حال باز کردن سیستم ماشین و وسایل داخل آن است که ناگهان صدای گریه توجه آن‌ها را جلب می‌کند.
دختر بچه ای کوچک حدودا یکساله در عقب خودرو خواب بوده که تازه بیدار شده بود و مادرش را می‌خواست. هر دو شوکه از این که این کودک چرا در ماشین است دستپاچه می‌شوند چرا که اصلا قصد آدم ربایی نداشتند و الان نمی‌دانستند با این کودک چه کنند.
اگر بر میگشتند تا کودک را تحویل دهند که گیر می‌افتاند واگر بر نمیگشتند این کودک تلف می‌شد. در یک تصمیم آنی ماشین را در کنار خیابان نزدیک یک مغازه رها می‌کنند و کمی هم شیشه را پایین می‌دهند تا کودک از گرما و کمبود اکسیژن نمیرد.
پلیس پیگیری‌های لازم را انجام می‌دهد.ابتدا نامه قضایی دریافت کرده و ابتدا به سراغ همان سوپر مارکت رفته و دوربین‌ها را چک میکنند و سپس درخواست می‌کنند تا فیلم را برای آنها بر روی فلش بریزد. سپس به تمام واحدهای نیروهای انتظامی و راهور مشخصات ماشین سرقتی را اعلام می‌کنند و درخواست متوقف کردنش را در هر ساعت از شبانه روز باشند.
خودشان هم باز برای تحقیقات بیشتر به محل زندگی زن رفته و پرس و جو می‌کنند که مبادا دشمن خانوادگی نداشته باشند، یا مبادا اتفاق دیگری نیفتاده باشد.
بعد از آن پلیس باز هم به جست و جوی ماشین سرقتی است و البته کودکی که در ان خودرو بوده و همه نگران که نکند اتفاقی برای آن کودک نیفتاده باشد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

هستی

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2022-04-28
نوشته‌ها
33
کیف پول من
1,049
Points
128
پارت سوم.
سه روز از گم شدن بنیتا دختر یک و نیم ساله و ماشین می‌گذرد پ مادر بچه حال بدی دارد و روزهای بدی را پشت سر گذاشته؛ همسرش مدام به او غر میزند:
- صبر میکردی خودم بیام خونه.. مگه چند دقیقه قرار بود معطل بشی.
زن هم با هق هق جوابش را می‌دهد:
- بنیتا خیلی بهانه میگرفت. چیکار باید می‌کردم؟
شوهر عصبانی داد می‌زند:
- جهنم که بهانه می‌گرفت. الان نبودش رو چه کنم؟ ماشین به درک اگه دخترم پیدا نشه تو رو هم میکشم.
و زن دوباره زیر گریه می‌زند و مرد با عصبانیت به سمت اداره آگاهی می‌رود تا پیگیر ماجرا باشد. آخر این دختر دردانه‌اش بود و دلش هوای او را کرده بود. درست روزی که دنیا آمده بود را به خاطر می‌آورد که با آن چهره معصوم خوابیده بود و آن بوی خوش نوزاد که دل همه را می‌برد.
با یاد آوری خاطرات بنیتا گریه اش گرفت. به آگاهی که رسید از مسئولش پرسید و مسئول پرونده گفت که پیگیر هستند و سریع‌تر دخترشان را پیدا می‌کنند
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا