Lunika✧
مدیر ارشد + مدیر تالار کپیست
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
- تاریخ ثبتنام
- 2023-07-07
- نوشتهها
- 3,912
- لایکها
- 14,126
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- "درون پورتال آتش"
- وب سایت
- forums.taakroman.ir
- کیف پول من
- 290,704
- Points
- 6,011
- سطح
-
- حرفهای
به نظر میرسد همان طور که جریان الکتریکی بر آهنربای الکتریکی اثر میگذارد، اعصاب نیز تأثیر بسیار زیادی در ماهیچهها دارد. این جریان باعث مغناطیسی شدن میلهای آهنی میشود که در سمت راست آن قرار دارد و اعصاب از طریق جریانی ناملموس از نیروی حیاتی که در آنها جریان مییابد، فیبرهای ماهیچهای را که در سمت راست خود قرار دارند، ت*ح*ریک و منقبض میکند.
دلایل فراوانی هست که مشخص میکند فکر و نیروی حیاتی میتوانند به منزلهی مواردی با ماهیت مشابه جریان الکتریکی در نظر گرفته شوند. جریان الکتریکی امکان حرکتی موجی از اتر را فراهم میکند؛ اتر مادهای فرضی است که تمامی فضاها را پر میکند و در تمام مواد منتشر میشود. ما معتقدیم که باید اتر موجود باشد، زیرا بدون آن جریان الکتریکی نمیتواند از میان خلأ عبور کند. نور خورشید نیز امکان عبور از میان فضا را ندارد. این اعتقاد منطقی و معقول به نظر میرسد که فقط حرکت موجی کاراکتری مشابه میتواند پدیدههای فکر و نیروی حیاتی را ایجاد کند. ما میتوانیم فرض کنیم که سلولهای مغزی همچون باتری عمل میکند و این که جریان تولید شده در طول عصبها جریان مییابد.
اما آیا همان جا پایان میگیرند؟ آیا به شکل موجهایی نیستند که از ب*دن عبور میکنند و در اطراف جهان جریان مییابند و از طریق حواس ما قابل درک نیستند؟ درست همان طور که پیش از « هرتز » و دیگران، به امواج بیسیم پی نبرده بودند و آنها را حس نکرده بودند؟ این نویسنده حداقل براساس استدلال منطقی و رضایت بخش خودش، ثابت کرده است که مغز هر انسانی ایستگاهی است هم برای پخش و هم برای دریافت ارتعاشهای فرکانس فکریاش است.
اگر این تئوری به یک حقیقت تبدیل شود و روشهای مدیریت منطقی ایجاد شود، آن گاه بخشی را فرض کنید که باید در جمع آوری، طبقه بندی و تنظیم دانش نقش ایفا کند. احتمال وجود چنین واقعیتی، ذهن را گیج و سردرگم میکند؟
دلایل فراوانی هست که مشخص میکند فکر و نیروی حیاتی میتوانند به منزلهی مواردی با ماهیت مشابه جریان الکتریکی در نظر گرفته شوند. جریان الکتریکی امکان حرکتی موجی از اتر را فراهم میکند؛ اتر مادهای فرضی است که تمامی فضاها را پر میکند و در تمام مواد منتشر میشود. ما معتقدیم که باید اتر موجود باشد، زیرا بدون آن جریان الکتریکی نمیتواند از میان خلأ عبور کند. نور خورشید نیز امکان عبور از میان فضا را ندارد. این اعتقاد منطقی و معقول به نظر میرسد که فقط حرکت موجی کاراکتری مشابه میتواند پدیدههای فکر و نیروی حیاتی را ایجاد کند. ما میتوانیم فرض کنیم که سلولهای مغزی همچون باتری عمل میکند و این که جریان تولید شده در طول عصبها جریان مییابد.
اما آیا همان جا پایان میگیرند؟ آیا به شکل موجهایی نیستند که از ب*دن عبور میکنند و در اطراف جهان جریان مییابند و از طریق حواس ما قابل درک نیستند؟ درست همان طور که پیش از « هرتز » و دیگران، به امواج بیسیم پی نبرده بودند و آنها را حس نکرده بودند؟ این نویسنده حداقل براساس استدلال منطقی و رضایت بخش خودش، ثابت کرده است که مغز هر انسانی ایستگاهی است هم برای پخش و هم برای دریافت ارتعاشهای فرکانس فکریاش است.
اگر این تئوری به یک حقیقت تبدیل شود و روشهای مدیریت منطقی ایجاد شود، آن گاه بخشی را فرض کنید که باید در جمع آوری، طبقه بندی و تنظیم دانش نقش ایفا کند. احتمال وجود چنین واقعیتی، ذهن را گیج و سردرگم میکند؟
کد:
به نظر میرسد همان طور که جریان الکتریکی بر آهنربای الکتریکی اثر میگذارد، اعصاب نیز تأثیر بسیار زیادی در ماهیچهها دارد. این جریان باعث مغناطیسی شدن میلهای آهنی میشود که در سمت راست آن قرار دارد و اعصاب از طریق جریانی ناملموس از نیروی حیاتی که در آنها جریان مییابد، فیبرهای ماهیچهای را که در سمت راست خود قرار دارند، ت*ح*ریک و منقبض میکند.
دلایل فراوانی هست که مشخص میکند فکر و نیروی حیاتی میتوانند به منزلهی مواردی با ماهیت مشابه جریان الکتریکی در نظر گرفته شوند. جریان الکتریکی امکان حرکتی موجی از اتر را فراهم میکند؛ اتر مادهای فرضی است که تمامی فضاها را پر میکند و در تمام مواد منتشر میشود. ما معتقدیم که باید اتر موجود باشد، زیرا بدون آن جریان الکتریکی نمیتواند از میان خلأ عبور کند. نور خورشید نیز امکان عبور از میان فضا را ندارد. این اعتقاد منطقی و معقول به نظر میرسد که فقط حرکت موجی کاراکتری مشابه میتواند پدیدههای فکر و نیروی حیاتی را ایجاد کند. ما میتوانیم فرض کنیم که سلولهای مغزی همچون باتری عمل میکند و این که جریان تولید شده در طول عصبها جریان مییابد.
اما آیا همان جا پایان میگیرند؟ آیا به شکل موجهایی نیستند که از ب*دن عبور میکنند و در اطراف جهان جریان مییابند و از طریق حواس ما قابل درک نیستند؟ درست همان طور که پیش از « هرتز » و دیگران، به امواج بیسیم پی نبرده بودند و آنها را حس نکرده بودند؟ این نویسنده حداقل براساس استدلال منطقی و رضایت بخش خودش، ثابت کرده است که مغز هر انسانی ایستگاهی است هم برای پخش و هم برای دریافت ارتعاشهای فرکانس فکریاش است.
اگر این تئوری به یک حقیقت تبدیل شود و روشهای مدیریت منطقی ایجاد شود، آن گاه بخشی را فرض کنید که باید در جمع آوری، طبقه بندی و تنظیم دانش نقش ایفا کند. احتمال وجود چنین واقعیتی، ذهن را گیج و سردرگم میکند؟