Zahra jafarian
صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
- تاریخ ثبتنام
- 2023-03-11
- نوشتهها
- 6,546
- لایکها
- 13,839
- امتیازها
- 143
- کیف پول من
- 102,679
- Points
- 10,605
خرید مجموعه دلنوشته دلدار فاطمه یادگاری
دلنویس: فاطمه یادگاری Fateme
نام دلنوشته: دلدار
ژانر: تراژدی و عاشقانه
ویراستار و کپیست: مونا سپاهی Lunika✧
طراح جلد: green voice
مقدمه: در خیال کوچکم باغچه ایست
باغبانی دارد، پشت دیوار دل آشوبم، لاله ای می روید.
آنقدَر آب بپاشم سر آن، تا شود شاخ گل لاله ی من
باغبان اندر خیال، داستان ها دارد. سبزه را آب بده. سیب را بار بزن. او مرا غرقه ی شادی می کند.در وجودم رخنه کرده، من برایش سر سودا دارم و دگر نایی نمانده در وجود، همه را دلدار برد.آن زمانی که همان شاخ گل لاله ی من را بِربود.
تعداد صفحات: 69 صفحه
قیمت: 90.000 تومان
برای خرید از طریق ایتا، ت*ل*گرام، ایمیل یا انجمن اقدام کنید.
09195199153
Taakroman233@gmail.com
تنها واریزی ها به شماره کارت 5859831813527214 به نام زهرا جعفریان مورد قبول بوده و امکان خرید از طریق شماره کارت دیگری وجود نخواهد داشت.
باغبانی دارد، پشت دیوار دل آشوبم، لاله ای می روید.
آنقدَر آب بپاشم سر آن، تا شود شاخ گل لاله ی من
باغبان اندر خیال، داستان ها دارد. سبزه را آب بده. سیب را بار بزن. او مرا غرقه ی شادی می کند.در وجودم رخنه کرده، من برایش سر سودا دارم و دگر نایی نمانده در وجود، همه را دلدار برد.آن زمانی که همان شاخ گل لاله ی من را بِربود.
تعداد صفحات: 69 صفحه
قیمت: 90.000 تومان
برای خرید از طریق ایتا، ت*ل*گرام، ایمیل یا انجمن اقدام کنید.
09195199153
Taakroman233@gmail.com
تنها واریزی ها به شماره کارت 5859831813527214 به نام زهرا جعفریان مورد قبول بوده و امکان خرید از طریق شماره کارت دیگری وجود نخواهد داشت.
در بخشی از خرید مجموعه دلنوشته دلدار فاطمه یادگاری می خوانیم:
ساعت هایی که نمی خواهم زندگی کنم و عقربه هایی که با هر گذر دل مرا به پرتگاه برده و آن را نقش بر زمین می کنند.
ندامت، واژه ای که تا به این ثانیه درکش را نداشتم
حال در سراسر وجودم فریاد می زند و جولان می دهد.
درد آنجاست که خود بتوانی عشقت را بیازاری و توان آرام کردن او را نداشته باشی.
زمان هایی که مغزت بر قلب عاشقت غلبه می کند و باز همچیزی به نام آرامش را نداری . من برای دلدار خویش، جان می دهم اما گویی دگر فایده ای ندارد. می دانی جانم؟ من تا حد مرگ از خود بیزارم زیرا او را آزردم.
شکنجه ای که می توانی تجربه اش کنی، آزار دادن کسی است که جانت را هم برایش می دهی و آن روز ندامت هیچ سودی ندارد.
ساعت هایی که نمی خواهم زندگی کنم و عقربه هایی که با هر گذر دل مرا به پرتگاه برده و آن را نقش بر زمین می کنند.
ندامت، واژه ای که تا به این ثانیه درکش را نداشتم
حال در سراسر وجودم فریاد می زند و جولان می دهد.
درد آنجاست که خود بتوانی عشقت را بیازاری و توان آرام کردن او را نداشته باشی.
زمان هایی که مغزت بر قلب عاشقت غلبه می کند و باز همچیزی به نام آرامش را نداری . من برای دلدار خویش، جان می دهم اما گویی دگر فایده ای ندارد. می دانی جانم؟ من تا حد مرگ از خود بیزارم زیرا او را آزردم.
شکنجه ای که می توانی تجربه اش کنی، آزار دادن کسی است که جانت را هم برایش می دهی و آن روز ندامت هیچ سودی ندارد.