معرفی کتاب کتاب آدمکش از هاله بخت یار

ساعت تک رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,541
لایک‌ها
18,486
امتیازها
143
کیف پول من
94,558
Points
10,599
رمان آدمکش به‌قلم هاله بخت یار روایت بخشی از زندگی دختری جوان است که عشق و انتقام را با هم آمیخته و در پی یافتن مرهمی برای اندوه از دست دادن پدرش، خانه را ترک می‌کند. ساینا که پس از مرگ پدر به بسیاری از اتفاقات و مسائلی که در اطرافش جریان دارند، مشکوک است و از کمک پلیس نیز ناامید شده، تصمیم می‌گیرد خود وارد عمل شود و با سرهم کردن دروغی درباره‌ی ادامه تحصیل در خارج از کشور، از خانه‌شان خارج می‌شود. حالا او دختری تنهاست که با ماجراهای عجیبی روبه‌رو می‌شود.

درباره‌ی کتاب آدم‌کش
علاقه‌مندان به داستان و رمان‌های معاصر ایرانی، قطعاً با نام هاله بخت‌یار نویسنده‌ی جوانی که پیش از این نیز رمان‌های خوبی را منتشر کرده، آشنا هستند. بخت‌یار این‌بار سراغ روایت زندگی دختر جوانی به‌نام ساینا رفته و با پیوند دادن عشق، انتقام، جنایت و جرم، داستانی جذاب و هیجان‌انگیز را خلق کرده است. اولین صفحه از کتاب آدم‌کش، صح*نه‌ای از جنایت را به‌تصویر می‌کشد که در آن دو مرد مسلح، مرد دیگری را تهدید به قتل می‌کنند و شروع طوفانی داستان، خواننده را به دنبال کردن صفحات وامی‌دارد. ماجرا با مرگ پدر ساینا آغاز می‌شود، جایی‌که دختر به هر چه در اطرافش می‌گذرد شک می‌کند و حالا تصمیم دارد به‌دنبال قاتل یا قاتلان پدرش بگردد. او در فکر انتقامی سخت است، انتقام به‌خاطر مادرش که از غصه‌ی از دست دادن همسر سکته کرده و البته انتقامِ خونِ پدر!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,541
لایک‌ها
18,486
امتیازها
143
کیف پول من
94,558
Points
10,599
ساینا قدم به راهی بی‌بازگشت گذاشته، جایی‌که پس از دنبال کردن سرنخ‌ها و پشت‌سرگذاشتن مسیری سخت، با فردی به‌نام سورن سلطانی آشنا می‌شود. دختر به امید به دام انداختن سورن جوانی بیست‌وهفت ساله و سرکرده‌ی بزرگ‌ترین مافیای پخش مواد مخدر که احتمال می‌دهد قاتل پدرش است، مجبور به فروش مواد مخدر شده و شب‌های زیادی را در خانه‌های تیمی به صبح رسانده! ساینا حالا نقشه‌ی عجیبی را در سر می‌پروراند. او امیدوار است بتواند سورن را فریب دهد و در دام عشق خود گرفتار کند. اوبا تصور لحظه‌ای که اسلحه را به‌سمت مرد جوان نشانه می‌گیرد و او را به قتل می‌رساند غرق در ل*ذت می‌شود و با این امید زنده مانده است. با راه پیدا کردن به دم و دستگاه سورن، اتفاقات زیادی برای دختر می‌افتد و چالش‌های زیادی را پشت سر می‌گذارد که هاله بخت‌یار آن‌ها را هنرمندانه به رشته‌ی تحریر درآورده است.

کتاب آدم‌کش را انتشارات آئی‌سا منتشر کرده و در اختیار علاقه‌مندان به رمان‌های معاصر ایرانی قرار داده است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,541
لایک‌ها
18,486
امتیازها
143
کیف پول من
94,558
Points
10,599
کتاب آدم‌کش برای چه کسانی مناسب است؟
اگر طرفدار رمان‌هایی با درونمایه‌ی عشق، جرم، جنایت و بزهکاری هستید، کتاب پیش رو تلفیقی از همه‌ی این عناصر است و پیشنهاد می‌کنیم فرصت مطالعه‌اش را از دست ندهید.

در بخشی از کتاب آدمکش می‌خوانیم
اشک چشمش خشک شده بود بس که خیره مانده بود به ساعت! غذاهای یخ کرده‌ی روبه‌رویش، خار می‌شد در چشمی که تمام روز به‌خاطر بچه‌ها وادارشان کرده بود به اشک نریختن! دانشگاه نرفته بود. دوقلوها هم مهد نرفته بودند. تمام روز تا لحظه‌ی خوابیدن از کنارش جم نخورده بودند و آیرین مجبور بود به‌خاطر آن‌ها هم که شده ظاهرش را حفظ کند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Zahra jafarian

صاحب امتیاز سایت
پرسنل مدیریت
صاحب امتیاز سایت
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
6,541
لایک‌ها
18,486
امتیازها
143
کیف پول من
94,558
Points
10,599
عقربه‌های ساعت که به یازده شب نزدیک شد، بغض بیش‌تر در گلویش ریشه دواند و بی‌طاقت دست سمت موبایلش برد. اولین شبی نبود که آریو تا دیروقت در سازمان می‌ماند ولی حداقل خبر می‌داد. تماس می‌گرفت و تأکید میکرد که «تو شامت رو بخور..."». نه این‌که رد تماس کند و آیرین را تمام روز از خودش بی‌خبر بگذارد. دست لرزانش آیکن برقراری تماس را لمس کرد و درست همان لحظه بود که صدای چرخش کلید را شنید. دل‌تنگ‌تر از همیشه بلند شد و با دیدن قامت بلند آریو، حداقل قلبش کمی آرام گرفت. از آشپزخانه بیرون رفت و صدایش لرزید:

- کجا بودی؟

آریو کفش‌هایش را جلوی در درآورد و بی‌آنکه نگاهش کند، گرفته‌تر از همیشه ل*ب زد:

- سازمان...

جواب کوتاه و خشکش، بیش‌تر قلب آیرین را در هم شکست. از همان فاصله هم می‌توانست رگه‌های سرخ چشمان مَردش را ببیند. آب دهانش را به جان‌کندنی فرو برد و همین‌که آریو خواست از کنارش بگذرد، بابغض پرسید:

- شام خوردی؟

- خوردم!

آیرین به وضوح صدای شکستن قلبش را شنید. آریو هم... شام نخورده بود... آیرین او را حتی بیش‌تر از خودش می‌شناخت! وقتی ناراحت بود، لقمه‌ای غذا از گلویش پایین نمی‌رفت... می‌گفت "خوردم" تا مجازاتش کند؟ بس نبود یک روز بی‌خبری؟ خودش جوابش را در دل داد "بس نبود!"
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا