معرفی کتاب کتاب آتش دزد 1 از تری دیری

[zahra jafarian]

دیگر سفر به دنیای جذاب و حیرت‌انگیز اساطیر باستان، غیرممکن نیست. تری دیری رمان‌نویس محبوب نوجوانان در داستان آتش دزد 1، شما را راهی سفر قهرمانانه‌ای به دل افسانه‌های یونان باستان خواهد کرد. او همچنین در پیوندی دوست‌داشتنی سرنوشت قهرمان اسطوره‌ای خود یعنی پرومتئوس را به داستانی امروزی گره خواهد زد. پس باید دید، جیم، جوانک بی‌خانمان قصه، در رویارویی با این الهه‌ی بزرگ باستان چه خواهد کرد!

درباره‌‌ی کتاب آتش دزد 1
برای ورود به جهان اعجاب‌آور ایزدان باستان و الهه‌‌های ما قبل تاریخ نیاز به خواندن ورد‌های عجیب یا مناسک‌ باورنکردنی نیست، تنها کافی‌ست کتاب آتش دزد 1 (The Fire Thief) را بردارید تا تری دیری (Terry Deary)، داستان‌گوی چیره‌دست نوجوانان، دست شما را بگیرد و همراه با خود به دل دنیای افسانه‌ها و داستان‌های خواندنی گذشتگان ببرد.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[zahra jafarian]

پرومتئوس خدایگانی بزرگ و صاحب ارج و مقام بود، البته فقط تا هنگامی که آن اتفاق غیر‌قابل‌پیش‌بینی به دستان او رقم نخورده بود! اتفاقی که سرنوشت پرومتئوس را برای همیشه دگرگون نمود و البته زندگی را برای نوع بشر به قبل و بعد خود تقسیم کرد! نویسنده‌ی کتاب آتش دزد، تمام ماجرا را مو‌به‌مو برای خوانندگان خود تعریف خواهد کرد؛ مخصوصاً روزی را که زئوس، خدای خدایان و پادشاه رعد‌وبرق و روشنایی، از خیانت برزگی که به او شده بود آسمان و زمین را به لرزه درآورد. خیانت چه بود؟ دزدیدن آتش توسط پرومتئوس! اما پرومتئوس چرا باید آتش را از زئوس می‌دزدید و عذب همیشه فراری بودن را به جان می‌خرید؟ ماجرا از جایی شروع شد که پرومتئوس تصمیم گرفت آتش را به ساکنین زمین هدیه دهد و برای به دست آوردن آتشی که تنها در معبد زئوس یافت می‌شد، تن به نبردی ابدی دهد. اما ماجرا به همین‌جا ختم نشد!

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[zahra jafarian]

اتفاقات کتاب آتش دزد تازه از این‌جا جذاب‌تر هم خواهد شد! حال، پرومتئوس برای فرار از چنگال خشم زئوس، دائم در فرار و پنهان شدن در شهر‌های مختلف است. زئوس، که بیش از هر زمان دیگری خشمگین و خوفناک شده، پرنده‌ای غول‌پیکر را مأمور کرده تا هر کجایی که پرومتئوس را بیابد، جگر او را بخورد! اما الهه‌ی دوست‌داشتنی داستان آتش دزد به همین راحتی‌ها اسیر چنگال خشم زئوس نخواهد شد! او اکنون به جایی گریخته که احدی تصورش را هم نخواهد کرد! او به قرن‌ها پس از زمانه‌ی خود سفر کرده و اکنون در قرن هفدهم میلادی سر می‌کند! عجیب‌تر از همه‌ی این‌ها آن است که او در این سفر حیرت‌آور یک دوست تازه هم پیدا کرده!

به این زودی‌ها نام این دوست کوچک را نخواهیم دانست. اما خوب می‌دانیم که او خانواده‌ای ندارد و همچنین اوضاع کیف پولش اصلاً به راه نیست! در زندگی راوی ماجرای آتش دزد حتی از کار و یا خانه‌ی درست و حسابی‌ هم خبری نیست. اما باید دید این قهرمان جوان با ورود این مهمان ناخوانده از جهان اسطوره‌ها چه‌ خواهد کرد و اصلاً میانه‌ی پرومتئوس با این پسر بازیگوش جور خواهد شد؟ این کتاب خواندنی در سال 2005 منتشر شده؛ حسین ابراهیمی ترجمه‌ی آن را برعهده داشته و با تلاش‌های نشر افق به دست شما رسیده است.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[zahra jafarian]

درباره‌ی مجموعه‌ی آتش دزد
آتش دزد (The Fire Thief) نام مجموعه‌ای داستانی به قلم تری دیری، در دسته‌ی ادبیات فانتزی نوجوانان است. ماجرای این مجموعه با یکی از افسانه‌های پرتکرار و خواندنی اساطیر یونان یعنی ماجرای دزدیدن آتش از زئوس توسط پرومتئوس آغاز می‌شود و در پیوندی جذاب، نویسنده ماجرای این افسانه را به روایتی امروزی و قهرمانی جوان گره می‌زند. پرومتئوس در نقطه‌ای از داستان از دست زئوس فراری شده و برای همیشه سرزمین خود را ترک می‌کند. او به شهری می‌رود که جیم، نوجوان یتیم داستان ما در آن زندگی می‌کند و البته روزگار را نیز چندان به خوشی و راحتی نیز نمی‌گذراند. در حقیقت جیم با پرومتئوس شباهت‌های زیادی دارد و او نیز تجربیات زیادی در دزدی کردن دارد! هرچند اگر از او بپرسید می‌گوید که می‌خواهد ثروتمندان را در سبک شدن بارشان یاری دهد! در هر صورت، پرومتئوس و جیم در رویارویی بامزه‌ی خود حرف‌های زیادی برای گفتن به‌ یک‌دیگر دارند.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[zahra jafarian]

کتاب آتش دزد 1 برای چه کسانی مناسب است؟
این داستان جذاب را به تمامی نوجوانان اهل ماجراهای مهیج و مشتاق به خواندن افسانه‌های شیرین باستان پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب آتش دزد 1 می‌خوانیم
نمى‌توانم شهر عدن را در شب شرح بدهم. مردم، صداها، بوها، مخصوصا بوها. راستش نمى‌توانم بوها را شرح بدهم چون حال‌تان را به هم مى‌زند. فقط بگویم که شهر عدن از آن شهرهایى نیست که کسى براى تفریح به آن‌جا برود. ولى ما که براى ماندن در آن‌جا برنامه‌اى نداشتیم. حتى اصلاً نمى‌دانستم که آن‌جا با مرگ فاصله‌ى زیادى ندارم...

هواى شهر عدن، هم‌چنان که با عجله از میان خیابان‌هایش رد مى‌شدیم، از همیشه سنگین‌تر بود. انگار سعى مى‌کرد چیزى را از ما پنهان کند. مى‌خواست ما را گیج و گم کند. ناگهان ترسیدم که نکند شهر مانع رسیدن ما به ایستگاه امن و قطار نیمه‌شب شود. اما مانع ما براى رسیدن به مهمانخانه‌ى توفان نشد عده‌اى از مردم کنجکاوانه به تئوس نگاه مى‌کردند و متعجب بودند که چرا دارد تابوتى را با خودش مى‌برد. اما هیچ‌کس مانع رفتن او نشد. هیچ‌کس دنبالش ندوید و داد نزد: «جلو دزدها را بگیرید!»

پرسیدم: «عمو ادوارد، چرا موقعى که از اتاق بیرون مى‌آمدیم، آقاى ماکلتریفت گفت "متأسفم"؟»

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان