• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

کتاب در حال تایپ کتاب پادشاه یک چشم| اثر کارلوس فوئنتس

  • نویسنده موضوع .ARNI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 19
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

کتاب های درخواستی در حال تایپ

.ARNI

مدیر تالار خانواده و زندگی + ناظر آزمایشی رمان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر آزمایشی
نویسنده انجمن
نویسنده فعال
تایپیست
کاربر VIP انجمن
منتقد آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
3,826
لایک‌ها
2,748
امتیازها
93
محل سکونت
شیراز
کیف پول من
47,132
Points
5,063

Lunika✧

مدیر ارشد + مدیر تالار کپیست + مدیر تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار
نویسنده فعال
طراح انجمن
ویراستار انجمن
کپیست
تایپیست
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
1,682
لایک‌ها
10,249
امتیازها
113
محل سکونت
سرزمین ققنوس ها
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
131,996
Points
2,340
امضا : Lunika✧

.ARNI

مدیر تالار خانواده و زندگی + ناظر آزمایشی رمان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر آزمایشی
نویسنده انجمن
نویسنده فعال
تایپیست
کاربر VIP انجمن
منتقد آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
3,826
لایک‌ها
2,748
امتیازها
93
محل سکونت
شیراز
کیف پول من
47,132
Points
5,063
صح*نه
سالنی به سبک امپراطوری دوم که هم‌چنان آثاری از شکوه گذشته در آن هویداست، اما در مجموع رو به ویرانی است. در انتها تخت
بزرگ دو نفره‌ای قرار گرفته است. سمت راستِ تخت توده‌ی انبوهی از روزنامه‌های تا خورده و مجله. سمت راست رو به وسط صح*نه دری تعبیه شده است. یک میز توالت بی‌آینه با قابی بیضی شکل، کمدی بزرگ و قدیمی، یک کمد کشویی کوچک، صندلی گهواره‌ای، دو عسلی و رو میزی چرخ‌دار، وسایل صح*نه را تشکیل می‌دهند. این اثاثیه‌ی متداول بر سطحی شیب‌دار قرار گرفته‌اند.
سطح شیب‌دار دیگری کف صح*نه را به سالن نمایش متصل می‌کند.
پرده‌ی اول
مردی با ریشی بور و پوستی تیره پرده‌ی نمایش را کنار می‌زند،
گویی پرده‌ی پنجره‌ای بزرگ را می‌کشد. منبع نوری هم‌چون نور خورشید چهره‌اش را روشن می‌کند. به گونه‌ای که مجبور می‌شود پلک‌هایش را به هم بزند. و گه‌گاهی بازوی آزادش را سایبان چشمان‌اش سازد. وی ژاکت، شلواری راه‌راه پیراهن یقه‌دار، جلیقه و کراوات به تن دارد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.ARNI

مدیر تالار خانواده و زندگی + ناظر آزمایشی رمان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر آزمایشی
نویسنده انجمن
نویسنده فعال
تایپیست
کاربر VIP انجمن
منتقد آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
3,826
لایک‌ها
2,748
امتیازها
93
محل سکونت
شیراز
کیف پول من
47,132
Points
5,063
دوک: توجه بفرمایید... (مکث. آرام به کشیدن پرده ادامه می‌دهد. )
دیشب باز همون خواب همیشگی رو دیدم. (مکث. دستش را سایبان چشمان‌اش می‌کند. ) ماجرای یه مجسمه ساز که مجسمه‌های شاهکاری می‌سازد اما اون‌ها رو نمی‌فروشه آخه زیادی بهشون علاقه داره و آتلیه‌ش رو پُر کرده. از مجسمه و یه پاپاسی هم از این راه پولی در نمی‌آره. طلبکارها سراغش می‌رن و تهدیدش می‌کنن که طلبشون رو بده. حتی وادارش می‌کنن چندتایی از مجسمه‌ها رو بفروشه. تا بدهی‌هاش رو پرداخت کنه،
اما مجسمه‌ساز خودش رو به چشم یه مجسمه نگاه کنه. چون اون بین مجسمه‌ها و آدم‌ها فرقی نمی‌بینه. اون‌ها زیرزیرکی یه طرح ساده و در عین حال شوم ریختن و مجسمه ساز رو مجبور کرد خودش رو تو آینه نگاه کنه. بهش نشون دادن که وجودش از یه تیکه گوشت و استخونه. مجسمه ساز خودش رو تو آینه نگاه می‌کنه... بعد با همون قلم حجاری که مجسمه‌ها رو ترش می‌داد می‌‌اُفته به جون‌شون و داغون‌شون می‌کنه...
بعد هم گم و گور می‌شه و دیگه هیچ خبری ازش نمی‌شه.
(هنگامی که پرده، کاملاً گشوده می‌شود. از شدت نور کاسته شده و روشنایی روز سالن را نمایان می‌سازد. در کنار تخت و پشت به جمعیت، زنی بر روی صندلی گهواره‌ای نشسته است. دوج همچون کوری که راه می‌جوید بازوان‌اش را به طرف زمین سقوط می‌کنند. زن دستان‌اش را به هم می‌فشارد.)
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.ARNI

مدیر تالار خانواده و زندگی + ناظر آزمایشی رمان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر آزمایشی
نویسنده انجمن
نویسنده فعال
تایپیست
کاربر VIP انجمن
منتقد آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
3,826
لایک‌ها
2,748
امتیازها
93
محل سکونت
شیراز
کیف پول من
47,132
Points
5,063
دوناتا: دوک... خودت رو نشون بده. این‌جایی؟... چیه زیر ل*ب غُرغُر می‌کنی؟
( دوک از گوشه‌ی صح*نه به طرف جمعیت می‌رود.)
دوک: می‌دونین مجسمه نماد سرور و شادی، سیاره سرگردونی و دنیا مظهر زیبایی و شکوهه؟ مگه غیر از اینه؟
(زن به تاب خوردن ادامه می‌دهد.)
دوناتا: دوک بی‌فایده‌س. ما هیچ‌وقت با هم به توافق نمی‌رسیم. به علاوه من خسته‌م.
دوک: خانوم چهارچوب‌ها رو نادیده می‌گیرن.
دوناتا: هم خونه زیادی کوچیکه و هم وقت تنگه که بخوایم مرتب ز*ب*ون‌ بازی کنیم.
(دوک مردد، با صدای تضرع‌آمیز به طرف جمعیت می‌رود.
دوک: اگر سرگرم مراقبت از هم بشیم چی؟
دوناتا: باز هم یه جر و بحث بی‌نتیجه. و تو، طبق معمول کلک می‌زنی. (دوک رو به جمعیت می‌خندد.)
دوک: شما باز هم من رو تو خطاب کردین. اما (تو) بی‌معنی‌یه
لفظ (تو) شبیه یه پیرهن کهنه‌س که کنار جاده انداخته باشن.
اولین نفری که رد می‌شه، می‌تونه برش داره و رو دوشش بندازه.
دوناتا: آره. این منم که بهت (تو) می‌گم و این‌جای قضیه فرق می‌کنه.
(دوک پشت به جمعیت کرده و به انتهای صح*نه می‌رود. بلافاصله تمام وقارش را از دست داده، کورمال کورمال و لرزان به جلو قدم برمی‌دارد تا جایی که به ن*زد*یک*ی دوناتا می‌رسد. سپس با حالتی پرسش‌گر بر روی او خم می‌شود.)
دوک: خانم... دوناتا؟

دوناتا: من، همیشه منم لزومی به معرفی خودم ندارم.
دوک: دوناتا؟
دوناتا: تو عددی نیستی پس می‌تونم به هر اسمی صدات کنم.
خیله‌خُب، بازی ضمایر شخصی رو بذار کنار.
(دوک دوباره درحالی‌که به شکل اغراق‌آمیزی ادای احترام می‌کند، تضرع‌آمیز به طرف مردم گام برمی‌دارد.)
دوک: می‌تونیم با خواب‌هامون سرگرم بشیم.
دوناتا: اصرار نکن. تو استعداد این‌که خواب‌هات رو برام تعریف کنی، نداری.
دوک: اما خانم، موضوع جالب اینه‌که خوابم مال خودم نیست.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.ARNI

مدیر تالار خانواده و زندگی + ناظر آزمایشی رمان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر آزمایشی
نویسنده انجمن
نویسنده فعال
تایپیست
کاربر VIP انجمن
منتقد آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
3,826
لایک‌ها
2,748
امتیازها
93
محل سکونت
شیراز
کیف پول من
47,132
Points
5,063
موضوع خنده‌دار اینه‌که من دقیقاً خوابی می‌بینم که مال من نیست.
دوناتا: می‌دونم. خواب فقط بهت الهام می‌شه. ببینم شوهرم نامه ننوشته؟
دوک: من برای این خواب‌ها حکم یه وسیله رو دارم.
دوناتا: حتی کارت پستالی هم نفرستاده؟
دوک: شوهر خانم برای کاری رفتن دوویل. یعنی خانم ادعا می‌کنن که خواب‌هاشون مال خودشونه و جزو اموال شخصی‌ش به حساب می‌آد؟
دوناتا: ازت یه سئوال کردم!
دوک: قبل از رفتن بهتون گفت، یه هفته می‌رم و اقبال‌ام رو تو کازینو به محک می‌ذارم‌. لزومی نداره برامون نامه بنویسه
و توش چیزهایی رو تکرار کنه که قبلاً...
دوناتا: ( حرفش را قطع می‌کند) عالی‌یه. هر بار که خواب می‌بینم، یه چیز جدید خلق می‌کنم. چیزی که فقط برای من اتفاق می‌افته. ( از تاب خوردن دست برمی‌دارد) خوابت مال خودته، اتفاقاً برعکس، خوابت مثل یه زندون می‌مونه که فکر و ذکرش مسائل داخلی خودشه.
دوک: (از دور) همیشه همون خواب رو می‌بینم.
دوناتا: می‌دونی جهنم چیه؟ یه تکرار مداوم و پوچ.

دوک: خانم اشتباه می‌کنن. معنیش اینه‌که خواب خانم، خواب من بشه و خواب من خواب خانم!
(دوناتا دستانش را درحالی‌که انگشتانش را قفل کرده، بالای سر می‌برد.)
دوناتا: خدایا، خودت ما رو حفظ کن!
( دوک در‌حالی‌که با انگشت بر روی کمد ضربه گرفته، می‌خندد.)
دوک: البته نه به‌طور کامل هم. فقط می‌خوام بگم که خوابی که شما می‌بینین یه کمکی مال خودتونه، اون چیزی که من خواب می‌بینم کاملاً به شما تعلق داره. می‌فهمین چی می‌گم؟ در واقع، من بهشت رو بهتون پیش‌کش می‌کنم...
بهشت‌تون رو. این منم که توی معامله ضرر می‌کنم.
دوناتا: خُب توی این ضرر چی نصیبت می‌شه؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.ARNI

مدیر تالار خانواده و زندگی + ناظر آزمایشی رمان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر آزمایشی
نویسنده انجمن
نویسنده فعال
تایپیست
کاربر VIP انجمن
منتقد آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
3,826
لایک‌ها
2,748
امتیازها
93
محل سکونت
شیراز
کیف پول من
47,132
Points
5,063
دوک: تعبیر خوابم، اون هم با اون قسمت خوابم که مال شماست. به زحمتش می‌ارزه، این‌طور فکر نمی‌کنین؟
(دوناتا قد راست می‌کند. موها بالاسر جمع شده، ابروان برداشته شده و به‌جای آن با مداد خط بسیار نازکی کشیده شده است لباس به سبک ۱۹۳۰، بلند، یقه باز و تیره. دور یقه و بالاتنه چین‌دوزی از ج*ن*س ململ. پو*ست روباه بر روی شانه‌ها. عصای سفیدی به صندلی گهواره‌‌ای تکیه داده شده است. دوناتا آن را برمی‌دارد. سپس با رفتاری پُرنخوت بی‌حرکت می‌ایستد.)
دوناتا: می‌خوای من رو اسیر خوابت کنی. من همیشه یه خواب ببینم تا تو بتونی هر شب یه خواب متفاوت از شب قبل ببینی من زیر بارش نمی‌رم. (جلو رفته سپس می‌ایستد. بدگمان سر تکان می‌دهد. سعی می‌کند دوباره به جلو قدم بردارد. اما موفق نمی‌شود. ( از این کار صرف‌نظر می‌کند.) ببین، بیا و یه‌بار دیگه تعریف کن!
دوک: چی رو؟
دوناتا: خوابی که می‌گی هر شب می‌بینی.
دوک: موضوع خواب برمی‌گرده به ماجرای مجسمه‌ساز. (دوناتا به دوک پشت می‌کند.)
دوناتا: چی بهت گفتم؟ پنج روزه که تو هی همون رو تکرار می‌کنی.
دوک: مجبورش می‌کنن که خودش رو تو آینه نگاه کنه.
دوناتا: با این‌که وظیفه‌‌ت سرگرم کردنمه، اما نه تنها این کار رو نمی‌‌کنی که حوصله‌م هم سر می‌بری.
دوک: بهش ثابت می‌کنن که وجودش از گوشت و خونه.
دوناتا: مطمئنی که شوهرم این‌بار برام نامه ننوشته؟
دوک: اون مجسمه‌ها رو داغون می‌کنه.
دوناتا: قبلاً، همیشه حتی چند خطی هم که شده برام می‌‌‌نوشت...
دوک: خونه و زندگی‌ش رو برای همیشه ول می‌کنه...
دوناتا: خُب بعدش؟
دوک: همه‌ش همین. سر می‌ذاره به کوه و صحرا دیگه هیچ خبری ازش نمی‌شه.
دوناتا: اگه من این خواب رو می‌دیدم، خیلی جالب‌تر از آب در می‌اومد.
دوک: شما؟... خانم... دوناتا؟
دوناتا: چون که هر شب یه خواب مختلف می‌بینم، حقّش بود یکی از همین روزها این کار رو با خواب خیلی بد مجسمه‌هات می‌کرم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.ARNI

مدیر تالار خانواده و زندگی + ناظر آزمایشی رمان
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
ناظر آزمایشی
نویسنده انجمن
نویسنده فعال
تایپیست
کاربر VIP انجمن
منتقد آزمایشی
ویراستار آزمایشی
گوینده آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
3,826
لایک‌ها
2,748
امتیازها
93
محل سکونت
شیراز
کیف پول من
47,132
Points
5,063
دوک: بعد چی می‌شه؟
دوناتا: بهت نمی‌گم. بذار تو کنجکاوی بمونی. ( سکوت مطلق. دوک بی‌حرکت می‌ماند. صدای ضعیف به هم خوردن کاغذ. دوناتا نیز بی‌حرکت ایستاده، گویی به صدایی گوش می‌دهد. دوک کورمال‌ کورمال تا جلوی صح*نه پیش رفته سپس بی‌حرکت می‌ایستد. دوناتا نیز در حالی که دستانش را بر روی عصای سفید می‌فشارد با قدم‌های پنهانی و احتیاطی اغراق‌آمیز تا جلوی صح*نه پیش می‌آید. دوک بر روی زمین چیزی می‌بیند. آن را برداشته، وانمود می‌کند پاکت نامه‌ای در دست دارد. سپس قد راست کرده و پاکت را پشت‌اش پنهان‌ می‌کند. دوناتا بی هیچ سخنی با نگاه تعقیبش کرده
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا